۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

تاریکخانه اشباح دو

جالب است که در ایران هر موضوعی را پیگیری کنی،سر از وزارت اطلاعات در می آوری!!

قضیه از اینجا شروع می شود که  خبر می رسد اختلاف افتاده است در دامن رژیم آنهم سر یک وزیر که اوج هنرمندیش همان بود که دیدیم در رو کردن دست فتنه گران.بالاخره معلوم شد که تمام این سالها مسئولان حکومتی همگی از عوامل به اصطلاح بیگانگان بوده و ما چقدر سخت تلاش می کریم که این موضوع را اثبات کنیم!!و چند روزیست که برایمان مشخص شده که در یک مملکت چندین کیلومتر می توان لوله کشی کرد برای نفت و یواشکی هم با چین و روسیه قرارداد بست و تازه می توان در دوبی با آمریکاییها هم مذاکراتی داشت.به قول آن طنز پرداز که میگوید "آدم خجالت می کشد بگوید که جان ما به وسیله همین وزارت اطلاعات در خطر است"!!!
اما نکته ظریف آنجاست که بعد از یک شایعه در مورد حمله قلبی خامنه ای،صبح روز بعد وی را در همین وزارتخانه مخوف در حال بازدید می بینی.
اما هیچکس فراموش نمی کند قتلهای زنجیره ای وزارت اطلاعات که البته در ظاهر در سطح سعید امامی باقی ماند و اینکه قبل از آن چه فضای خفقانی در کشور حاکم بوده و البته امروز نیز هست.و البته شاید خیلی ها هم فراموش کرده باشند که این سازمان مخوف به بهانه تامین نیازهای مالیش و تصرف بسیاری از منابع اقتصادی وارد فازی به نام خط ترانزیت مواد مخدر می شود که افشای نسبی آن به واسطه قتل فاطمه قائم مقامی و سیامک سنجری صورت می گیرد.
و بعد از آن واقعه تلخ هجدهم تیر اتفاق می افتد و خامنه ای در یک  نمایش تلویزیونی ظاهر می شود و هر آنچه که او می گوید به صورت عکس اتفاق می افتد و دانشجویان با آن روشهای وحشیانه مورد هجوم و ضرب و شتم قرار گرفته و روانه بازداشتگاههای اطلاعاتی شده و به روشهای غیر انسانی اعتراف کرده در دادگاههای غیر عادلانه و یکطرفه محکوم و سالهای عمر با ارزششان را یا در زندان باید می گذراندند و یا اعدام شدند.
اما از این مختصر تاریخ که بگذریم،اگر نیک نظر کنیم،می بینیم که تاریخ تکرار پذیر شده است و تنها تفاوتش کیفیت و کمیت وقایع در زمانهای مختلف است.فردای بیست و دوم خرداد هشتاد و هشت بستری را برای ابراز عقاید و مخالفت با رژیم دیکتاتور ساخت.بلافاصله حادثه کوی دانشگاه به همان شکل وحشیانه اش شکل گرفت،باز هم خامنه ای نطق کرد اینبار گریستنش شکل دیگری داشت ولی تنها مفهومش فرمان حمله به مردم و آتش گشودن بر روی مردم بی دفاع بود. کهریزک خلق شد تا کمبود فضای زندانها جبران شده و به صورت دسته جمعی دست به جنایت و تجاوز،هتک حرمت و قتل بزنند.و قتلهایی از همان دست قتلهای هدف دار ولی به شکلی جدید.اینبار هدفها عموما در میان جمعیت به قتل می رسند که هم حساب کار دست دیگران بیاید که رژیم  یکه تازتر و گستاختر شده و هم خبری از محافل سعید امامی نباشد.اما هستند در این میان مقتولانی که به سبک گذشته ربوده شده و یا به ضرب چاقو مضروب شده و یا جسدشان را با اسید سوزانده اند،یا پزشک بوده اند و در کهریزک و یا استاد دانشگاه و...!
و فعالان سیاسی،روزنامه نگاران و وکلا راهی جز زندان ندارند.
 بقول هگل "تمام شخصیتها و وقایع تاریخی مهم دوبار به روی صحنه می آیند"

اما قبل از هر چیز درباره این سازمان کثیف و البته مخوف باید گفت که بدنه اصلی اش را افرادی تشکیل می دهند که در مدرسه حقانی دوره دیده اند و در طول مدت سی و دو سال گذشته در پستهای مهم مملکتی و بخصوص در این سازمان حضور چشمگیری داشته اند که احمد جنتی و مصباح یزدی از گردانندگان اصلی آن هستند و جالبتر آنکه احمدی نژاد هم یکی از همین دوره دیده هاست. جالب تر آنجاست وقتی به سراغ پرونده رحیم مشائی هم که می روی باز سر از وزارت اطلاعات در می آوری و از سپاه و نقدی وکردستان و ....!!! از طرفی هم برخی از چهره هایی که احمدی نژاد از کار بر کنارشان می کند سر از بیت رهبری در می آورند واینگونه می شود که بقول مارکس تمام آن وقایع و اشخاص واقعه ساز که بار اول تراژدی خلق کردند،اینبار یک نمایش کمدی به راه انداخته اند.

اگر از سفر آخر احمدی نژاد صرف نظر کرده و حوادث آن منطقه و تصادفات منجر به مرگ اخیر را تصادفی فرض کنیم می توان خوش بین بود که نوری بر تاریکخانه اشباح مورد اشاره اکبر گنجی تابیده و اشباح سعی می کنند با قربانی کردن یکدیگر همچنان در بخش تاریک،سایه وار به حیاتشان ادامه دهند.
اما این فرض را نباید نادیده گرفت که در حاشیه امن حوادث اخیر و با نزدیک شدن تاریخ انقضای برخی از چهره ها، محفلی جدید اقدام به ایجاد تاریکخانه دیگری کرده است که در این صورت باید در آینده ای نه چندان دور منتظر حوادثی بزرگتر از اینها باشیم. 

در این صورت نبرد بین اقتدارگرایان و هزینه هایی که آنها مجبور به پرداختنش هستند بهترین فرصت برای مردم است تا از این ضعف نهایت استفاده را بکنیم و ضربه ای سهمگین بر پیکره رژیم وارد کرده و برای همیشه از صفحات  تاریخ پاکشان کنیم.

پاینده باد ایران و زنده باد ایرانی.

۱ نظر:

دست نویس گفت...

دوست ارجمند و گرانمایۀ من؛
براستی همبودگاه کنونی و فردای ایران بر تو می بالد می نازد. بسیار زیبا نگاشتی، و مرا به کرنش و سرفرودی در برابر خود واداشتی. درود بر اندیشه ها و نگاشته های والا و ارزشمندت، ای گوهر بی مانند.
یزدان پاک سرشت همواره نگهدار و یاورت، و دستانت روشن بخش دیدگان و خرد ما باشد!
با مهری سرشار
ک. ر