۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

ایده آلیسم در ژرفای مصیبت

تصور کنید که یک شب در یک نقطه دور افتاده به درون چاهی تنگ و تاریک افتاده اید کسی هم نیست که نجاتتان بدهد یا حداقل صدایتان را بشنود که در خواست کمک می کنید و دست و پاهایتان آسیب دیده،حشرات و موجودات نیشدار و سمی را هم اضافه کنید به مشکلات و خلاصه یک بدبختی کامل.چه می کنید؟
خب شاید بر حسب قاعده باید تلاش کرد که ابتدا خون را از چاه بیرون بکشید و یا اگر توان این چنینی ندارید استراحت کرده و منتظر فردا می شوید تا با تجدید قوا و وجود نور و شاید هم رهگذری بتوانید خود را نجات دهید.اما بیایید تصور کنیم که در این لحظات فکر دیگری می کنید.شما تصمیم می گیرید در عرض حرکت کنید یعنی چه؟!یعنی یک تونل،شما با قطع امید از کمک از بیرون و عدم تحمل گذشت زمان و با فکر اینکه سرشاز از آرزویید و زمانی که از این جا رها شوید در بیرون جشن می گیرید و شراب می نوشید و بهترین لباسها را خواهید پوشید و دختری زیبا را به همسری انتخاب کرده و فرزندانتان در آینده پزشک و مهندس می شوند و .....!!
همین طور تونل می زنید به امید اینکه بالاخره به محل زندگیتان نزدیک شوید.چقدر احتمال دارد که اصلا از اول مسیر و جهت را درست پیموده باشید چه برسد رسیدن به مقصود؟
مشکل بزرگ دقیقا همین جاست.ما در روند مبارزاتیمان بسیار بی صبر و حوصله و بدون تعقل و با آرزوهای واهی وارد میدان می شویم و چون دقیقا بهترین ها را در پس فردا می جوییم و می خواهیم همین مسیری را که ما برای رفتن انتخاب کرده ایم را به سرمنزل مقصود برسانیم.نه به انتظار زمان مناسب می نشینیم که تازه بعد از آن همه جانبه و با تمام قوا نمی آییم و مبارزات محدود به چند شهر و چند نقطه خاص می شود.نه از دیگران کمک می جوییم و نه اصلا نمی دانیم به کجا می خواهیم برویم.سر منزل مقصود هر کسی با دیگری فرق دارد و بدین ترتیب ما در عمق تاریکی ها فقط به این سو و آن سو می گریزیم و اصلا داریم فراموش می کنیم که می خواهیم به روشنایی و رهایی از این عمق دهشتناک برسیم.گهگاه هم اگر کسی شمعی به دست سر برسد گرد او می آییم اما فقط اندک زمان حیات شمعش را کنار اوییم و بعد فراموشش می کنیم.همان طور که پرچم سه رنگ شیر و خورشیدمان و نام خانه قشنگمان ایران را.
واقعیت آن است که نجات از این وضع یک شبه نیست ولی یک دفعه است.تلاشهای زیاد و بی ثمر برابر است با تضعیف جسمی و روحی.بدون نور و یا به عبارت دیگر یک جلو دار شدنی نیست در روز است که کسی به کمک می آید.و قطعا بدون یاری جستن هم نشدنی است.در پس آن روز رهایی بدنمان مجروح است اما التیام و درمان در طول زمان شدنی است.گرسنگی و تشنگی هم رفع شدنی است و سرانجامش منزل زیبا و گرم و آرامش بخش.جز این هر چه کردیم به هر جا برسیم؛ایران ما نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: