۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

ترس مسموم

از چه چیز می ترسی ؟ 
از فردا می ترسی که نمی دانی چه اتفاقی قرار است بیفتد ؟ از تغییر که نکند تمام حساب و کتابهایت به هم بخورد ؟
از برابری حقوق زن و مرد که هر روز راجع به آن صحبت می کنی ولی التزام عملی به قوانین پوسیده دین مبین اسلام داری؟
از دموکراسی می ترسی که ورد زبانت است ولی ترجیح می دهی در دنیایی که تو خلق کردی در توهماتت تو فرمانروایی کنی و بقیه فرمانبرداری ؟
از محرومیت از تحصیل که نکند سر جلسه خواستگاریت از کراماتت کم شود که اگر یک سوال درسی مربوطه هم بپرسند آسمان و ریسمان می بافی که در عملی با تئوری فرق می کند ؟
از اینکه سود پولت کم شود یا کارخانه ات بر شکست شود یا دچار افت فروش شوی و خلاصه فشار مالی که البته تاوانش را کارمند و کارگر می دهند؟
از اخراج از محل کار و بی پولی می ترسی که الان ماه هاست زیرآب می زنی که کسی جایت را نگیرد ولی حقوقی هم نگرفتی ؟
از گشت های ارشاد وقت و بی وقتی که تا سر و کله شان پیدا می شود چنان حجابی می کنی که بنده های جنایتکار خدا شرمنده شوند؟
از مریضی که به وقت علاج که باید در بیمارستان باشی؛چشم که باز کنی می بینی وسط بیابان بی آب و علفی و فکر میکنی توهمات بیماریت هست ؟
از به هم خوردن هیکل ورزشی ات یا پرستیژ هنریت که اولی را به ضرب چاقویی و دومی به زندانی مثل آب خوردن نقش بر آب می شود ؟
از حرف راست زدن،از کلاه کسی را برنداشتن،از مظلوم دفاع کردن،از گرفتن حقوقت،از برملا شدن اسرار پشت پرده،از نگاه نکردن به سریالهای بی سرو ته ؛از گوش نکردن به موزیک های دو هزاری،از مانتوی تنگ و شال رنگارنگ نپوشیدن،از اینکه خیابان های شهرت برای تفریح هزار و ششصد بار دور نزنی،.....؟؟؟!!!
از چه می ترسی که یکبار قیام نمی کنی که کابوس تمام شود ؟
ترس از تکرار تجربه است یا آینده موهوم است که زندگی تا بوده همین بوده اما وای به روزی که به آنچه می گذرد بر تو خو گرفته باشی !!این بار تو می توانی طرحی نو در اندازی در براندازی.برانداختن  رژیم فاشیستی آخوندی و مذهبی که به آن هیچ اعتقادی نداری،اگر به پرواز اعتقاد داری.

هیچ نظری موجود نیست: