۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

هیئت های اسلامی(دو)

حسینعلی منتظری:
مرجع تقلید شیعه و رییس خبرگان قانون اساسی و قائم مقام خمینی بعد از انقلاب بود و نماینده تام الاختیارش!اصل ولایت فقیه با پیشنهاد او وارد قانون اساسی شد.از مدافعان حکومت دینی بود و البته منتقدی در سالهای بعد ...
متولد نجف آباد اصفهان در یک خانواده کشاورز و بعد ها طلبه شد و به قم رفت...تا قبل از انقلاب اغلب نقش خمینی را به خصوص در نبودش بازی می کرد و به همین دلیل هم دائما در تبعید بود تا خمینی دیگری نشود و مرتب هم اعلامیه هایی می داد که ظاهرا تحرکات مسلحانه را در بر داشت و از دلایل باز داشت های وی به خصوص در کمیته ضد خرابکاری بود و جالب آنکه خامنه ای از کسانی بود که این اعلامیه ها را پخش می کرد..طالقانی ،مهدوی کنی،رفسنجانی و لاهوتی از شرکت کنندگان در جلسات او بودند .در پائیز سال ۱۳۵۷ زمانی که خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس به سر می‌برد، حسین‌علی منتظری به پاریس سفر کرد و در خصوص انقلاب و شکل‌گیری حکومت اسلامی در ایران با خمینی مشورت نموده و دستوراتش را دریافت کرد.وی در طول دوران قائم مقامی رهبری از سوی مخالفان گربه نره لقب داده شده بود!
بعد ها به خاطر قضیه مهدی هاشمی (برادر داماد منتظری)و اعدام او در سال شصت  و شش،منتظری مقابل حکومت می ایستد و بعد از برکناری اش توسط خمینی ،به اعدام های سال شصت و هفت اشاره و از شکنجه ها و تجاوزاتی که در زندانهای رژیم میشده پرده بر می دارد و البته این اختلافات بعدها میشود سکویی برای پرش دیگر عناصر رژیم.‏به دنبال این مسأله بلافاصله ادامهٔ اقدامات به شکل تخریب دیوار و‏ ‏حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکس‌های منتظری از کتب درسی،‏ ‏ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابان‌ها و اماکنی که به نام‏ منتظری نامگذاری شده بود و جمع‌آوری رساله و تألیفات‏ ‏او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقه‌مندان‏ ‏او ادامه یافت. علاوه بر فعالیت‌های فیزیکی فوق، تخریب‏ ‏شخصیت منتظری نیز با نوشتن رنجنام» توسط احمد خمینی و‏ ‏خاطرات سیاسی توسط ری شهری، مقالات توهین‌آمیز در روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و‏ ‏بیانیه‌های اهانت‌آمیز از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و‏ ‏خطبه‌های نماز جمعه به طور مکرر صورت می‌گرفت.
قضیه مهدی هاشمی را که دنبال کنیم می رسیم به دو چیز:یکی قضیه ارتباط ایران و آمریکا و اسرائیل (ایران کنترا) و دیگری قتل دگر اندیشان حتی قبل از انقلاب (شمس آبادی و تقابل با خمینی)
اسامی افراد طرف مذاکره در قضیه مک فارلین:
آمریکا:رونالد ریگان،مک فارلین،جان بولتون ،ریچارد چنی،مایکل لدین،اوتو ریچ ،کاسپر وینبرگر و ...
ایران:روح الله و سید احمد خمینی،اکبر و علی رفسنجانی،محسن رضایی،قربانی فر!،مهدی هاشمی(سپاهی)،منتظری،نجف آبادی(آخوندی که ری شهری به اتهام لواط اعدامش کرد)،
اسرائیل:شیمون پرز،امیرام نیر،یاکو نیمرودی(رجوع به ریلود خویئنی ها)،آدولف شویمر
سایرین:خاشقچی(عربستان)،اورتگا(رییس جمهور فعلی نیکاراگوئه که در آن زمان رهبر شورشیان ساندینیستا در نیکارگوئه بوده است)،آلبرت حکیم (بریتانیا) و عماد مغنیه از لبنان

طالقانی:
از فعالین نهضت ملی شدن نفت و نهضت مقاومت ملی، از بنیانگذاران جبهه ملی دوم، از بنیانگذاران نهضت آزادی ایران، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نخستین امام جمعه تهران پس از انقلاب ۵۷ بود.
در خانواده‌ای دارای روحیات انقلابی در روستای گلیرد طالقان دیده به جهان گشود، پدرش ابوالحسن علایی طالقانی نخستین استاد وی بود..او در دوره‌های مختلف و شرایط گوناگون نظیر رویداد کشف حجاب و وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به مخالفت علنی با رویکردهای جاری حکومت پهلوی پرداخت و همچنین بارها به دلایل مختلف نظیر پنهان کردن سید مجتبی نواب صفوی که در آن زمان فراری محسوب می‌شد یا ارائه آموزش‌های مذهبی و مبارزاتی و انتشار اعلامیه‌های اعتراضی به تبعید و زندان محکوم شد...بعد از مطهری ریاست شورای انقلاب را بر عهده گرفت و نماینده مردم تهران در مجلس شد ...او از مخالفان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی بود و این مخالفت را در نامه ای خطاب به مجلس در روزهای آخر عمر خود اظهار کرد!سکته قلبی تنها در خانه،مسدودیت تلفن و عدم وجود اتومبیلی برای رساندن به بیمارستان .. و بعد از مرگش ولایت فقیه وارد قانون اساسی می شود .

سید احمد خمینی :
دومین فرزند خمینی است و متولد قم ...احمد خمینی در سال‌های پس از انقلاب در سازماندهی روابط  خمینی با مسئولان نقش مهمی داشت. از میان این نقش‌ها، نقش وی در برکناری آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری و نگارش نامه سرگشاده‌ای که با عنوان "رنجنامه"منتشر شد، بسیار پررنگ بوده‌است.
سید احمد خمینی در نامه‌ای به عموی خود سید مرتضی پسندیده ضمن انتقاد شدید از ملی گراها، با عنوان اینکه مسأله ملی‌گراها مسأله‌ای خطرناک است، ملی‌گرایی را مقابل اسلام گرایی می دانسته است .احمد خمینی از حامیان خامنه ای بود و از کسانی بود که از قول پدرش خاطراتی  گفت که در نهایت سبب انتخاب خامنه ای به رهبری شد.
البته بعد از مرگ پدر ظاهرا به مرور زمان متوجه چیزهایی می شود یا قواعد بازی به دستش می آید یا چه!!به هر حال ظاهرا از بازرگان و منتظری دلجویی می کند و اظهار تاسف از همدستیش با رفسنجانی و ری شهری برای...اسرار جنگ را از پرده به بیرون می کشد و مفاسد اقتصادی را افشا می کند(وزارت اطلاعات و فعالیتهای اقتصادیش) و به حضور شیخ علی تهرانی در ایران اعتراض می کند.چند روز مانده به نوروز به طرز مشکوکی دچار سکته ای از نوع مرگبار شده و طومارش پیچیده شده و عید هم عزا نشده و سالها بعد عماد باقی،سپاهی قدیم خبر از قتل وی توسط سم و محفل سعید امامی می دهد که سید حسن فرزندش هم آنرا تایید می کند.

شیخ علی تهرانی:
علی‌مراد خانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی  نماینده استان خراسان در مجلس خبرگان قانون اساسی، شوهرخواهر سید علی خامنه‌ای، و از شاگردان خمینی بود . او دارای درجه اجتهاد است. پس از انقلاب، شیخ علی تهرانی به انتقاد علنی از سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی می‌پرداخت و در کلاس‌های درس، از مسئولان رده بالای جمهوری اسلامی بدگویی می‌کرد.
او پس از انقلاب به عراق رفت و به همراه خانواده در عراق، به مجاهدین خلق پیوست اما پس از پایان جنگ، در سال ۱۳۷۴ به ایران بازگشت. او در ایران به بیست سال زندان محکوم شده است اما غالبا در خارج از زندان، در حبس خانگی است.
قبل از انقلاب به ظاهر فردی مهم در حوزه مشهد بوده و غالبا از او با نام استاد علی تهرانی در اسناد یاد شده است.به علت علاقه ای که به بحث اقتصاد داشت بعدها در کمیسیون اقتصادی خبرگان فعالیت کرد.اما مانند لاهوتی به مجاهدین تمایل داشت و حتی در جریانات مجلس از نهضت آزادی ها حمایت می کرده است.وی در تاریخ ۲۵/۱۰/۱۳۵۸ طی نامه‌ای به خمینی در خصوص افغانی بودن جلال الدین فارسی یکی از کاندیداهای اولین دوره ریاست جمهوری تذکر داده و نسبت به انتصاب سیدعلی خامنه‌ای به امامت جمعه تهران شدیدا اعتراض نمود.ضمنا این نکته هم جالب است بدانید که بعد از انقلاب قاضی مناطق مشهد و اهواز بوده و مسئول تحقیق سینما رکس .که بعد ها عنوان می کند که منتظری و سه نفر دیگر از علمای قم طرح آتش زدن سینما را می ریزند تا آن مناطق نیز شلوغ شود !
با فرار بنی صدر و رجوی،او نیز راه عراق را در پیش می گیرد و بعد ها میشود شکنجه روحی اسرا !!
۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۴، بدری خامنه‌ای  در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد حضور یافت. وی در این کنفرانس گفت که به همراه ۳ دختر و ۲ پسرش برای پیوستن به پدرشان از میان جبهه ایران-عراق فرار کرده و به عراق آمده‌است و فاقد گذرنامه هستند. او افزود که علی خامنه‌ای کمک به وی را رد کرده‌است.محمود مرادخانی فرزندش این روزها نقش به اصطلاح اپوزوسیون دارد و در رسانه ها به شکل ملایم افشاگری می کند !!

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

هئیت های اسلامی (یک)

مطهری:
مفسر قرآن، فیلسوف، متکلم، عضو هیئت موتلفه اسلامی و از نظریه‌پردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود. وی قبل از انقلاب ۵۷ عضو انجمن سلطنتی فلسفه و استاد دانشگاه تهران بود.متولد مشهد در یک خانواده از نوع آخوندی با اصلیت هراتی(افغان) بود.زیر نظر خمینی و بروجردی و طباطبایی فقه را خواند وعلاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشت و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده‌است!در سال ۱۳۳۴ اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط مطهری تشکیل گردید،وی در طول سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ سخنران منحصر به فرد این انجمن بود.بعد از قضیه ترور حسنعلی منصور و دستگیری مطهری و افراد هیئت موتلفه اسلامی،توسط یکی از شاگردانش که قاضی آن پرونده بود از مهلکه گریخت.مطهری معتقد بود که بزرگداشت آیین چهارشنبه سوری از آن احمق‌ها و آیین نوروز ضد اسلام است و در مطبوعات و سخنرانی‌ها به این مطلب اشاره کرده‌است.علی عباسپور تهرانی فرد و علی لاریجانی داماد او هستند.عباسپور برادر همسر جاسبی است !
پ .ن :
یک)موسسین و اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در ابتدای انقلاب عبارت بودند از بهشتی، مطهری، باهنر، مهدوی کنی، مفتح، شاه‌آبادی، محلاتی، ملکی، خسروشاهی، عمید زنجانی، عرفانی، موحدی‌کرمانی، ناطق نوری، کروبی و موسوی خوئینی‌ها
دو)انجمن اسلامی دانشجویان در آغاز دهه ۱۳۲۰ خورشیدی در دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران برای نخستین بار تاسیس شد . بانی تاسیس آن عطاالله شهاب پور بوده است.در جلساتی که در برگزار می‌شد، افرادی چون مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سید صدرالدین صدربلاغی، محمدتقی فلسفی، حسین علی راشد سخنرانی می‌کردند. 

بهشتی :
متولد اصفهان بود و تا چهارده سالگی در مدارس عادی درس می خواند و پس از آشنایی با چند تن از اسلامیون،دبیرستان را رها کرده و به طلبگی پرداخت،از شاگردان خمینی و حائری یزدی بود و البته بعدها به واسطه دوست صمیمی اش مطهری با طباطبایی آشنا شده و نزد او نیز آموزش دید.در سال ۱۳۳۹ به‌همراه علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و سید محمدرضا گلپایگانی(به ترتیب رئیس خبرگان،عضو خبرگان و نامزد برای رهبری) و مدرسین دیگر در صدد برآمدند تا با حوزهٔ علمیهٔ قم سازماندهی بیشتری بدهند. این تلاش به تهیهٔ طرح و برنامه‌ای هفده ساله برای تحصیل علوم اسلامی انجامید. این طرح اساس تشکیل مدارسی چون مدرسه حقانی شد.در تهران با اعضای هیئت‌های موتلفه اسلامی ارتباط برقرار کرد. با پیشنهاد شورای مرکزی مؤتلفه، خمینی برای این جمعیت شورای روحانیت و فقاهت تعیین کرد که محمد بهشتی به همراه مرتضی مطهری، محی‌الدین انواری و مهدی مولایی تشکیل دهندهٔ آن بودند.بعد از قرار اعزام به خدمت با وساطت خوانساری به آلمان رفت و در شکل‌گیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمن اسلامی دانش‌آموزان مسلمان - گروه فارسی‌زبانان ایفای نقش کرد. در این مدت به سفر حج رفت و نیز سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با فعالیت‌های اسلامی و دیدار با موسی صدر و خمینی انجام داد .محمد بهشتی در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران وزارت آموزش و پرورش بود. مرکز اسلامی هامبورگ سالها نیز از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد، و محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد.
فرخ رو پارسا نخستین زن وزیر در زمان پهلوی بود و بعد از انقلاب در دادگاه خلخالی محکوم به اعدام شد.
از سال ۱۳۵۵ در تلاش‌هایی برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید. از سال ۱۳۵۶ با اوج‌گیری انقلاب بر دامنهٔ فعالیت‌هایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت. هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکت‌های سیاسی گروه‌های معتقد به رهبری روح‌الله خمینی بود. بعد از هجرت خمینی به فرانسه نیز برای دیدار با او به پاریس رفت.  
در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر تأسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. در ۴ اسفند ۱۳۵۸ در حکمی از سوی  خمینی ریاست قوه قضائیه دیوان عالی کشور را بر عهده گرفت. بهشتی در زمان ریاست دیوانعالی کشور، هنگام تصویب لایحه قانون مجازات اسلامی، با استناد به اینکه «زن نان آور نیست و لذا نصف دیه باید پرداخت شود، در مقابل مرد نان آور است» باعث تصویب عدم تساوی دیه زن و مرد شد.

دعایی:
سید محمود دعایی از اعضای مجمع روحانیون مبارز، سرپرست مؤسسه اطلاعات از سال ۱۳۵۹ تاکنون و نماینده شش دوره ابتدایی مجلس شورای اسلامی تا سال ۱۳۸۲ است. دعایی یکی از همراهان  خمینی در دوران اقامت وی در شهر نجف بود. 
دعایی متولد یزد بعدها از ایران می گریزد.و البته قبل از انقلاب در نقاطی از اروپا و کشورهای خاور میانه چون عربستان،پاکستان،افغانستان،سوریه،اردن و لبنان زندگی و سفر داشته است. دعایی رابط بین سازمان‌ها و انجمن‌های اسلامی و مبارز دانشجوئی و برخی شخصیتها خارج از کشور با خمینی بود و هم چنین تهیه کنندگی برنامه رادیویی نهضت روحانیون  و اجرای آنرا برعهده داشت.از آتش افروزان جنگ بین ایران و عراق بود.دعایی معتقد است که بدلیل روابطی که با هاشمی رفسنجانی دارد جهت گیری روزنامه اطلاعات هیچ گاه نمی‌تواند علیه وی باشد. او هم چنین موضع گیری علیه رهبر نظام و داشتن زاویه با ایشان را هم از خط قرمزهای روزنامه اطلاعات می‌داند.

رفسنجانی:
اکبر هاشمی بهرمانی فرزند میرزا علی هاشمی بهرمانی است که از جنجالی ترین چهره های رژیم کنونی است. در سال ۱۳۳۷ با عفت مرعشی که دختری از خانواده روحانی و از نوادگان سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است ازدواج نمود. ۵ فرزند به ترتیب به نامهای فاطمه، محسن، فائزه، مهدی و یاسر است. دو دختر او با دو پسر حسن لاهوتی اشکوری امام جمعه سابق رشت و از دوستان او در زندان، ازدواج کردند. از این بین تنها فائزه هاشمی وارد سیاست شد و یک بار نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی شد. فاطمه هاشمی نیز تا سال ۱۳۸۸ در بنیاد امور بیماری‌های خاص فعالیت داشت و محسن هاشمی رئیس مترو تهران بود.مهدی هم ظاهرا در انگلستان است.یکی از برادران وی بنام محمد هاشمی رفسنجانی فارغ التحصیل از کشور آمریکا بوده و از روسای اسبق سازمان صدا و سیما بوده‌است.
 حسن لاهوتی اشکوری که  پس از انقلاب از رشت به مجلس اول راه یافت، قبل از نمایندگی مجلس، مدتی فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی و برای مدتی کوتاه‌تر ریاست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت.هم مجذوب خمینی بود و هم هوادار مجاهدین خلق و حتی به آنها کمک مالی هم کرده بود.بعد از انقلاب و در جریان قضیه بنی صدر فاصله اش با حزب جمهوری اسلامی بیشتر و گرایش به نهضت آزادی پیدا می کند .بعدها به حکم لاجوردی دستگیر و در اوین با سم استریکنین به قتل می رسد.نکته جالب سکوت رفسنجانی است.
موسوی اردبیلی، علی مشکینی، احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی افرادی بودند که خاطراتی از خمینی در تایید خامنه‌ای برای انتخاب رهبری نقل کردند.پس از موضع گیری شدید محمد یزدی در بهمن ۱۳۸۸، هاشمی رفسنجانی تهدید به افشا گری علیه محمد یزدی درباره جلسه انتخاب رهبری بعد از مرگ خمینی و مواردی در قوه قضاییه نمود.
سوابق عالیجناب سرخپوش قبل از انقلاب حاکی از حبس چهار ساله ای است در طول بیست سال به خاطر فعالیتهای مخفیانه که به ازایش سی و اندی سال است که همچنان صاحب منصب است!

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

ایدئولوژیهای مسلحانه

یک-این که چرا یک سری گروهها در فهرست تروریستی قرار دارند به گذشته شان برمی گردد.
دو-این که چرا خمینی همه شان را از دم تیغ گذراند نیز به گذشته شان برمی گردد.
فدائیان اسلام یک سازمان اسلام‌گرای شیعه در ایران بود که در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی، به رهبری فردی به نام مجتبی نواب صفوی با هدف برقراری حکومت اسلامی تشکیل شد.
نواب صفوی فارغ‌التحصیل مدرسه صنعتی آلمانی‌ها! در ایران بود که سال ۱۳۰۳ خورشیدی، در خانی آباد تهران متولد شد و در ۱۵ سالگی پدرش را که از مخالفان رضا شاه فقید بود، ازدست داد.سید مجتبی نواب صفوی از کسانی بوده که زندگی علی خامنه ای را تحت تاثیر قرار داده(تشابه اسم کوچک سید مجتبی خامنه ای)آنگونه که در سال ۱۳۳۱ هنگامیکه نوّاب صفوی با عدّه‌ای از فدائیان اسلام به مشهد رفته بود و در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجانی را در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، و مخالفت با شاه و انگلیس و ادعای دروغگو بودن آنان نسبت به ملت ایران، ایراد کرد. سید علی خامنه‌ای یکی از طلاب جوان همان مدرسه بوده‌است.خود خامنه ای در اینباره گفته :"همان وقت جرقه‌های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نوّاب صفوی در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد."
 سید علی خامنه‌ای نیز در دست نوشته‌ای بروی عکس نواب صفوی در وصف او نوشت "سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما". وی همچنین نواب صفوی را نویسنده کتابی به نام راهنمایی حقایق به عنوان اولین کسی یاد می کند که در قالب این کتاب قانون اساسی حکومت اسلامی را نوشت .
مجتبی نواب صفوی علت نامگذاری گروهش را چنین بیان نموده است:" در یکی از اولین جلسات فدائیان اسلام سید مجتبی نواب صفوی بیان نمود که حسین بن علی را در خواب دیده است که بازوبندی را به دست راست وی می بندد که بر روی آن نوشته شده بود فدائیان اسلام و به این ترتیب این گروه با نام «فدائیان اسلام» به صورت رسمی مبارزات خود را آغاز نمود"!!
البته این سئوال همیشه در ذهنم بوده که این افراد، ائمه خود ساخته شان را که از قرنها پیش عکسی از آنها موجود نیست، چگونه به جا می آورند در خواب و آن ائمه هم به جای آموزش انسانیت ،نام برای گروه تروریستی انتخاب می کنند!؟
به غیر از ترور هژیر و رزم آرا و چند ترور ناموفق،مهم ترین ترورشان؛ترور احمد کسروی تاریخ‌نویس، زبان‌شناس و پژوهش‌گر ایرانی بود.از جمله آثار کسروی نوشته هایی است درباره پرچم شیر و خورشید،زبان آذری(گویشی از پارسی)و به چالش کشیدن شیعه،بهاییت و صوفی گری.در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ سید علی‌محمد امامی و سید حسین امامی به همراه نه نفر دیگر از فداییان اسلام کسروی را در کاخ دادگستری ترور کرده و او را به همراه منشی‌اش حدادپور به طرز فجیعی به قتل رساندند.نکته جالب تشابه اسمی سعید اسلامی (امامی) و روش فجیع شان به سبک قتلهای زنجیره ای است.
سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمانی سیاسی - نظامی است که در سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد تشکیل گردید. این سازمان پس از شکل‌گیری، به اقدام مسلحانه  ‌پرداخت.بنیان‌گذاران این سازمان، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان که از فعالان مسلمان جبهه ملی دوم  بودند که پس از تشکیل نهضت آزادی، از فعّالان یا هواداران آن سازمان شدندو یکی از اعضای نهضت آزادی به نام عبدالرضا نیک بین رودسری معروف به عبدی، گرد هم آمدند و سازمانی را بنیان نهادند.
بدیع زادگان از مرداد ۱۳۴۹ تا خرداد ۱۳۵۰ به عنوان مسئول هماهنگی‌ها و فعالیت‌های سازمان در خارج از کشوردر پاریس، بیروت، امان و سوریه اقامت داشت و در اردوگاه‌های فتح دوره‌های آموزشی تیراندازی و ساختن مواد منفجره را گذراند.
وی پس از خاتمه تحصیلاتش با عنوان استادیار شیمی به استخدام دانشکده فنی دانشگاه تهران در آمد!!
خود حنیف نژاد با طالقانی،بازرگان و سحابی نشست و برخاست داشت و تعالیم اسلامیش را از آنها آموخته بود.
مجاهدین پس از دستگیری، محاکمه و محکومیت رهبران نهضت مانند مهدی بازرگان، یدالله سحابی و محمود طالقانی در جریان تدوین استراتژی به مبازره قهرآمیز و تفسیری رادیکال از اسلام رسیده و به تدریج با بهره‌گیری از تئوری‌های انقلابیون آمریکای لاتین، شیوه‌ی جنگ چریکی شهری و کار مخفی سازمانی و مسلح شدن را در تاکتیک پذیرفتند.
عده ای از مجاهدین که در ۲۵ بهمن ۱۳۵۰ محاکمه شدند(اوج درگیریهای مسلحانه)، به ترتیب ردیف محکومیت شامل، ۱- ناصر صادق، ۲- محمد بازرگانی، ۳- مسعود رجوی، ۴- علی میهن‌دوست، ۵- منصور بازرگان، ۶- مهدی فیروزان، ۷- حسن راهی، ۸- محمد تقی شهرام، ۹- محمد احمدی، ۱۰- مصطفی ملایری، ۱۱- محمد غرضی، بودند.
از این میان مسعود رجوی که در حال حاضر رهبر ناپیدای مجاهدین است پس از بازگشت از اردن (که به عنوان مترجم هیئت اعزامی با الفتح به آنجا رفته بود) به رده دوم کادر مرکزی راه یافت. وی در تابستان ۵۰ دستگیر شد.اعدام نشد خودش می گوید به خاطر برادرش در سوئیس و فشار بین المللی !اما در سندی  اینچنین آمده است: "نامبرده بالا (مسعود رجوی) که از محکومین سازمان باصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به نهضت آزادی است و در دادگاه تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم گردیده بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضاء ‌سازمان مکشوفه بعمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاری‌های صمیمانه‌ای با مأمورین بعمل آورده لذا به نظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد..."!!
تقی شهرام بعدها از زندان فرار کرده و انشعاب کمونیستی به سازمان میدهد و نفر آخر محمد غرضی با بخشش مواجه می شود و در سال پنجاه و پنج به اشرف رفته از همراهان خمینی میشود و می شود از مسئولین اولیه سپاه پاسداران و بازجوی زندانیان سیاسی،وزیر نفت میر حسین موسوی،و وزیر پست،تلگراف و تلفن هاشمی رفسنجانی !!
 نکته جالب آنکه در سال ۱۳۵۸، مسعود رجوی به عنوان کاندید سازمان مجاهدین، اعلام آمادگی نمود که مخالفت برخی همچون جمعیت فدائیان اسلام را برانگیخت. این گروه طی نامه‌ی سرگشاده‌ای به شورای انقلاب، خواستار حذف برخی کاندیداها، که منحرف نامیده بود، شد و عنوان داشت که در غیر این صورت، خود وارد عمل خواهد شد!
سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران از وحدت و ادغام دو گروه چپ‌گرای معتقد به مبارزه مسلحانه در اواخر فروردین ۱۳۵۰، پدید آمد: گروهی که بیژن جزنی، عباس سورکی، علی‌اکبر صفایی فراهانی، محمد صفاری آشتیانی و حمید اشرف از مؤسسان آن بودند (گروه یک) و گروه دیگری که مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان از پایه‌گذارانش بودند (گروه دو). این دو گروه، پس از حمله به ژاندارمری سیاهکل در نوزدهم بهمن ماه ۴۹ به‌ طورکامل به‌هم پیوستند و  با عنوان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (سچفخا) اعلام موجودیت کردند. 
 گروه یک ،عمدتاً از افرادی تشکیل شده بود که در دهه ۳۰ و ۴۰ به مبارزه روی آورده بودند و در مبارزات سیاسی جبهه ملی دوم شرکت فعالی داشتند.گروه دو  در مقایسه، تجربه مبارزه عملی کم‌تری داشت و شناخت عینی از حزب توده نداشتند. برخی از اعضای این گروه سابقه فعالیت در جبهه ملی در سال‌های چهل را با خود داشتند، ولی تجربه‌ٔ انقلاب کوبا و مبارزهٔ چریکی در آمریکای لاتین، جایگاه ویژه‌ای را در این گروه به خود اختصاص داده بود.
در شامگاه  جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، سیزده مرد جوان مسلح به تفنگ، مسلسل و نارنجک دستی به پاسگاه ژاندارمری شهرستان سیاهکل در کناره جنگل‌های گیلان حمله کردند.بعد از آن واقعه بود که محمد رضا شاه،کنفدراسون دانشجویان ایرانی خارج از کشور را به عنوان توطئه بین‌المللی، غیرقانونی اعلام کرد. همچنین این واقعه موجب تسریع و شتاب بیشتر فعالیت سایر گروه‌ها  و بروز برخی ناآرامیهای دانشجویی در تهران گشت و همچنین کارهای مسلحانه...
این سازمان تا سال پنجاه و هفت و تا بیست و یکم بهمن دست از اسلحه نکشید اما سرانجام با ورود خمینی گروهی از آنها که مشی توده ای داشتند با خمینی هم صدا شده و انشعاب اکثریت را پدید آوردند.اقلیت به مبارزه مسلحانه با رژیم خمینی روی آورد. با کشته شدن تمامی رهبران اصلی سازمان (اقلیت) در جریان سرکوب‌های خشن دهه شصت، این سازمان ارگان‌ها و نشریهٔ خود را به خارج از کشور منتقل کرد و از آن زمان چند انشعاب دیگر نیز در این سازمان رخ داده‌است.
 

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

پایان توده

یکی از دلایلی که خمینی بعد از رسیدن به قدرت بقیه را از دم تیغش گذراند،مطالعه تاریخچه شان است...احزاب تمامیت خواهی که برای گذار به دموکراسی مورد نظر و در حقیقت پیاده کردن ایدئولوژیشان در کشور دست به اسلحه بردند.
در سالهای اولیه شکل‌گیری حزب توده، کثرت مراجعه نظامیان با گرایش چپ موجب شد که حزب تصمیم به تأسیس یک سازمان نظامی مخفی بگیرد. آرداشس اُوانِسیان به عنوان نخستین مسئول سازمان نظامی معرفی شد، اما پس از بازگشت کامبخش از باکو، مسئولیت سازمان افسری به او سپرده شد. خسرو روزبه  در این دوران عضو هیأت اجرائیه سازمان افسری بود.خسرو روزبه به مارکسیسم و تساوی مردم وفاداری خاص داشت ولی بارها اصرار کرده بود که کمونیسم را در ایران مزدکیسم بنویسند زیرا که ایرانیان را نخستین فرضیه پردازان آن می‌دانست. او برخی از رهبران حزب توده را اصلاح‌طلب محض، لیبرال بورژوا و لابی‌گر پارلمانی می‌دانست. اوانسیان در خاطرات خود، بی‌ریایی و صداقت روزبه را ستوده و در عین حال او را رادیکال و ناشکیبا که خواستار انضباط سخت‌گیرانه‌تری است، توصیف مینماید.
اوانسیان یک ارمنی متولد آذربایجان بود که دوران جوانی را در رشت گذرانید.در هجده سالگی وارد حزب کمونیست شده بود و تحصیلکرده شوروی بود.اوانسیان یکی از معرفین نورالدین کیانوری برای ورود به حزب توده در اردیبهشت ۱۳۲۱ بود.شورشهایی در آذربایجان ترتیب داد و نهایتا به شوروی متواری شد.
عبدالصمد کامبخش فرزند کامران میرزا (شاهزاده قاجار) در سال ۱۳۰۷ از طرف دولت ایران برای تحصیل مهندسی هواپیما به شوروی اعزام شد. در سال ۱۳۱۱ پس از احراز مقام اول در امتحانات به ایران بازگشت و در ارتش با رتبهٔ ستوان دومی ارتش وارد خدمت شد. در همان سال ۱۳۱۱ به اتهام سیاسی بازداشت شد. یکسال و نیم در زندانِ دژبان بود. سپس از زندان آزاد و از ارتش اخراج شد. او از زمان تحصیل در شوروی با کمینترن(انترناسیونال سوم) تماس داشت. کامبخش در ایران با دکتر تقی ارانی و گروه مطالعاتی مارکسیستی او مربوط شد.
در تابستان سال ۱۳۲۴ سرهنگ عبدالرضا آذر به اتفاق سرگرد علی اکبر اسکندانی که هر دو عضو سازمان افسران حزب توده بودند، تصمیم به قیام مسلحانه گرفتند و به همراه گروهی از همفکرانشان در ترکمن صحرا قیام کردند.
 خسرو روزبه به خاطر اقداماتش باره به زندان افتاد و هر بار متهورانه موفق به فرار شد در یکی از این موارد در آذر ماه ۱۳۲۹ به همراه نه تن دیگر از رهبران حزب توده (از جمله کیانوری، مرتضی یزدی، جودت، نوشین و قاسمی) که قبلاً همگی در دادگاه نظامی محاکمه شده بودند، به یاری افراد بیرون از زندان، ترتیب یک فرار جنجالی را از زندان قصر دادند، با تهیه نقشه قبلی یک نفر با لباس افسری ارتش و کامیون نظامی به زندان قصر مراجعه و با نشان دادن مدارک جعلی خود را نماینده دستگاه قضایی ارتش معرفی و زندانیان را جهت انتقال به زندان مرکزی در جنوب تهران تحویل گرفت. دو افسر نگهبان زندان هم که از پیش در جریان ماجرا بودند به بهانه بدرقه زندانیان با همین خودرو از آنجا خارج شدند و چند ساعت بعد اعلام شد که همگی با این نقشه فرار کرده بودند. این فرار مهیج و بیسابقه در تاریخ زندان قصر، موجب شد تا شایعاتی مبنی بر کمک رزم‌آرا به زندانیان برای تخریب شاه، بر سر زبانها بیافتاد.پس از آخرین دستگیری خسرو روزبه در بازجویی‌ها به قتل محمد مسعود یک روزنامه‌نگار مستقل، در سال ۱۳۲۶ و هم‌چنین قتل چهار تن از اعضای حزب توده از جمله حسام لنکرانی فرزند یک آخوند آذری اعتراف کرده تا کشور را به حالت دوقطبی رسانده و حزب را رادیکال تر کند.
در مورد کیا نوری که قبل ها از ارتباطش با خمینی گفتم همین بس که فرزند شیخ مهدی نوری، نوهٔ شیخ فضل‌الله نوری و از اهالی روستای بلده در مازندران بود. او تحصیلات خود را در ایران و آلمان انجام داد و از دانشگاه آخن دکترای مهندسی راه و ساختمان گرفت. در سال ۱۳۲۳ با مریم فیروز دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما(شاهزاده قاجار و نخست وزیر داخله،وزیر جنگ و نخست وزیر) ازدواج کرد.
سیاست حزب توده ایران  ائتلاف با نیروهای ملی و مذهبی علیه محمد رضا شاه پهلوی بود. حزب توده شعارهای ضدآمریکایی  خمینی و طرفدارانش را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و طرفداران خمینی می‌دانست.صلاحیت رهبران حزب توده ایران مانند کیانوری و محمد علی عمویی(از اعضای تشکیلات افسران) و تعدادی دیگر برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر می‌شد.ا
از کارهای دیگر حزب می توان هماهنگی جهت اعتصابات گسترده به خصوص در آبادان و بخش نفت نام برد..و البته حزب توده در عرصه سازمان دهی کارگران توانست فعالیت‌های چشمگیری را انجام دهد. ایجاد سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری و آشنایی کارگران با حقوقشان تا آنجا جلو رفت که در دهه ۱۳۶۰، با وجود تلاش‌های وزیر کار وقت، احمد توکلی و حمایت خمینی، رژیم نتوانست قانون کار خود را به کارگران تحمیل کند.
حزب توده،  تلاش همه جانبه‌ای را برای اتحاد  خمینی و هوادارانش و همچنین سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران و حزب دموکرات کردستان کرد که این امر محقق نشد.تاکید بیش از حد حزب توده ایران بر سیاست اتحاد با طرفداران خمینی، در برخی موارد، به ایجاد تنش و دشواری در روابط با احزاب و سازمانهای دیگر منجر شد که از جمله می‌توان از رابطه با حزب دمکرات کردستان نام برد.
سرانجام بسیاریشان به بهانه کودتا دستگیر شده اند و مطابق معمول شکنجه و اعترافات تلویزیونی والبته تجربه آخوندها !!
در اواخر سال ۱۳۶۲، ۱۰۱ تن از متهمان در یک دادگاه ویژه نظامی در محلی نامعلوم که قاضی آن محمد ری‌شهری بود حضور یافتند. در میان متهمان چند فرد شاخص وجود داشت: دریادار بهرام افضلی فرمانده فاتح نیروی دریایی ایران، سرهنگ هوشنگ عطاریان فرمانده فاتح جبهه غرب و دیرتر دستیار ویژه وزارت دفاع، سرهنگ بیژن کبیری فرمانده یگان های کماندویی ویژه ( کلاه سبزها) و فرمانده فاتح عملیات جنوب و شکستن محاصره آبادان در جنگ ایران و عراق، سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری، سرهنگ رحیم شمس، سرهنگ سیف‌الله غیاثوند و سرهنگ ابوالقاسم افرایی.
گروهی از محکومین از جمله شاخه نظامی حزب مانند دریادار افضلی، سرهنگ عطاریان، کبیری و آذرفر، در بهمن ۱۳۶۳ اعدام شدند و ۱۹ تن، شامل دو نفر که دوران محکومیتشان به سر آمده بود، به همراه دیگر اعدامیان جمعی کشتار سال ۱۳۶۷، اعدام شدند. عباس حجری، منوچهر بهزادی، محمدعلی رصدی، محمد پورهرمزان، مهدی کیهان، انوشیروان ابراهیمی، فرج‌الله میزانی، آصف رزم‌دیده و حسین جودت از این گروه بودند. کیانوری و عمویی برای یک دهه در حبس ماندند. افراد دیگر چون شلتوکی و آوانسیان در زندان درگذشتند. احسان طبری نیز که اعترافات نمایشی مبنی بر نفی مارکسیسم و مسلمان شدن وی از تلویزیون پخش شده بود، پس از گذران چندین سال به دور از خانواده خود و در انزوای کامل در زندان، در سال ۱۳۶۸ درگذشت. 

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

شروع توده

هاشمی رفسنجانی:"اگر آن کار را نمی‌کردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیت‌هایی داشتند."
میر حسین موسوی:"در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با آیت‌الله موسوی اردبیلی آنوقت تشریف نداشتند. بالاخره فورا خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند."
حزب توده ایران سازمان اصلی چپ در تاریخ معاصر ایران است. این حزب به عنوان وارث سوسیال‌دموکراسی عهد مشروطه و حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) در مهرماه سال ۱۳۲۰ در تهران تأسیس شد. بنیان‌گذاران آن ۵۳ نفر از  فعالان چپ‌گرا نظیر سلیمان‌میرزا اسکندری، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، احسان طبری، خلیل ملکی، فریدون کشاورز، عبدالحسین نوشین و رضا رادمنش،سید جعفر پیشه وری،جهان شاهلو و ... بودند.
 بزرگ علوی در بهمن ماه ۱۲۸۲ (دوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوهٔ آیت‌الله طباطبایی بود!!به همراه برادرش مرتضی علوی در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۰-۱۲۸۹ شمسی) جهت تحصیل روانهٔ آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند.
ارانی متولد تبریز در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود تحت عنوان«خواص احیاکننده اسید هیپوفسفری» دفاع کرد و از دانشگاه برلین پایان‌نامه تحصیلی خود را کسب کرد. ارانی پس از گذراندن یک دوره چندماهه در رشته شیمی تسلیحاتی، در نیمه دوم سال ۱۳۰۸ به ایران بازگشت. تقی ارانی دوران طلبگی! را در مدارس قدیم ایران به تحصیل پرداخته بود. مطالعات ارانی در زمینه علوم طبیعی و تجربه عملی، هسته اولیه تفکر ماتریالیستی را در وی به وجود آورد!!
 ارانی معتقد بود: "مذهب با آن که حقیقتأ دائمأ در تغییر است، معتقدین و پیشوایان آن، آن را جامد و دائمأ صحیح و لایتغییر می‌دانند. اما مذهب مطابق با معلومات زمان اصلاح می‌گردد. ولی دیگر مذهب اصلاح شده آخرین درجه ترقی مذهب است. "
خلیل ملکی که از پایه گذاران جبهه ملی اول بود هم از یاران مصدق بود وهم همکاری داشت با مظفر بقایی. بقائی خود را به عنوان یکی از چهره‌های اصلی نهضت ملی مطرح می‌کرد و به این عنوان نیز شناخته می‌‏شد. پس از مدتی، خلیل ملکی در اواخر اردیبهشت ۱۳۳۰ به اتفاق مظفر بقائی حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کرد.مظفر بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی حزب زحمتکشان ملت ایران از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با  مصدق کرد!!(نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه مصدق حمله بردند).
 مظفر بقایی در روز رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی در یک سخنرانی (در دفتر حزب زحمت‌کشان) که به عنوان وصیت نامه سیاسی او معروف است در رابطه با قانون اساسی مطالبی مطرح کرد که با توجه به عضویت حسن آیت ( که از شاگردان او بود ) در هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و ارایه ۴۰ صفحه اصلاحیه برای پیش نویس قانون اساسی توسط حزب متبوع او از اهمیتی والا در تاریخ سیاسی ایران برخوردار است. این وصیتنامه که در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شد و تنها با اجازه شخص رئیس مجلس قابل دسترسی بود در سال ۱۳۸۵ به سرقت رفت.بقایی در زندان به طرز مشکوکی مرد و حسن آیت در ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ ( پنج هفته پس از واقعه هفتم تیر) در مقابل منزلش در مرکز تهران، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران با شلیک ۶۰ گلوله کشته شد!
سلیمان میرزا اسکندری فرزند محسن میرزا کفیل‌الدوله ، از نامدارترین مترجمان ایران در عهد قاجار بود. تحصیلات خود را در تهران به پایان رسانید و سپس وارد ادارهٔ نظمیه شد. پس از آن سمت‌های مختلفی را عهده‌دار بود و چند مرتبه نیز وکیل مجلس شد. مدتی هم سمت وزارت فرهنگ را داشت.نگارش آثاری چون جنگ اول، توطئه‌های دولت عثمانی، هفت‌رنگی روحانیون و ... را بر عهده داشته است.سلیمان میرزا اسکندری با زخمی که چپ‌روی‌ها از یک سو و ارتجاع مذهبی از سوی دیگر به جمهوری شوروی گیلان زده بود آشنائی کامل داشت!!
اما بشنوید از هنرهای احزاب توده :
در سال ۱۹۱۵ اولین ریشه‌های جنبش جنگل توسط میرزا کوچک خان، دکتر حشمت و حاج حسن کسمایی و سایر نیروهای مشروطه خواه (مجاهدین) ایجاد شد. فنون نظامی به نیروهای داوطلب جنگلی توسط افسران ترک، اتریشی و آلمانی تعلیم داده شد. میرزا کوچک خان و حدود ۳۰۰ چریک مسلح تحت فرمانش که جنگلی خوانده‌می شدند تا سال ۱۹۱۶ به تدریج گیلان را به کنترل خود در آوردند.برنامه سیاسی کوچک خان را باید پس از اتحاد وی با کمونیست‌های ایرانی و باکویی توجیه کرد. کوچک‌خان کلا هوادار احیای چیزی بود که به گونه مبهمی «نظام دموکراتیک اسلامی» توصیف شده است یعنی یک نظام وصول مالیات به صورت زکات از مالکان برای کمک به مردم فقیر و دیگر اقدامات مشابه، بر مبنای دستورات قرآنی!!
پس از شکست نیروهای انگلیسی و گارد سفید، نیروهای انقلابی (جنگلی‌ها، اجتماعیون عامیون، روشنفکران انقلابی و کشاورزان)در گیلان رسما «حکومت جمهوری شوروی ایران» را اعلام کردند. این حکومت تلگراف تبریک به لنین به مسکو مخابره کرد.نیروهای نهضت وارد رشت شدند و جمهوری گیلان را بنیان نهادند(می‌۱۹۲۰.)
سه ماه بعد از تأسیس حزب دموکرات کردستان یعنی روز دوم بهمن ماه ۱۳۲۴ (برابر با ۲۱ ژانویه ۱۹۴۶ م.)، این حزب با استفاده از شرایط مناسب آن زمان (اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط متفقین) در بخشی از خاک کردستان ایران حکومتی به نام دولت جمهوری کردستان تشکیل داد. که مورخین از آن به عنوان جمهوری مهاباد نام برده‌اند. علت آن این بود که بین نیروهای شوروی و نیروهای انگستان که از جنوب آمده بودند، از سنندج تا مهاباد و مناطق اطراف آن به عنوان مناطق حائل میان شوروی و انگستان در نظر گرفته شدند، و مناطق آزاد و غیر اشغالی بودند.جمهوری مهاباد تنها ۱۱ ماه دوام آورد. علت آن خروج نیروهای شوروی و ورود نیروهای ارتش ایران بود.
 بدنبال فرمان محرمانه دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد شوروی به میر جعفر باقروف، دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی، مبنی بر اقدام برای ایجاد جنبش تجزیه طلبی در آذربایجان ایران و دیگر استانهای شمالی در تاریخ ۶ ژوئیه ۱۹۴۵ [ ۱۵ تیر ۱۳۲۴]، سید جعفر پیشه‌وری و چند تن از دیگر رهبران فرقه در سوم سپتامبر ۱۹۴۵[۱۲ شهریور ۱۳۲۴] در تبریز موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان را اعلام کردند.
پس از تشکیل فرقه، شاخه آذربایجان حزب توده، خود را منحل کرده و به اعضای آن شاخه دستور داد که به فرقه بپیوندند. دبیر کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان، صادق بادگان(پادگان) بود. بادگان مامور جدایی کمیته ایالتی و ادغام آن با فرقه دموکرات، می شود. پس از رایزنی‌های نهایی بین پیشه وری، بادگان و شبستری، بادگان به تهران می رود تا کمیته مرکزی حزب توده را از تصمیمی که گرفته شده بود آگاه کند.نخستین کنگره فرقه دموکرات آذربایجان( پروژهٔ شوروی برای ضمیمه ساختن شمال غربی ایران به خاک خود در سال ۱۹۴۵ میلادی)در بیست و نه  آبان یعنی روزی که ارتش شوروی در شریف آباد قزوین راه ارتش ایران اعزام شده به آذربایجان را سد نمود، افتتاح گردید و پس از آن بیانیه خود مختاری (حکومت محلی) اعلام شد. بار دیگر مجلس ملی آذربایجان در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تشکیل شد و با اصرار در جدا نشدن آذربایجان از ایران  یک دولت محلی به رهبری آقای پیشه وری و بدون وزارت خارجه انتخاب شد.پس از مدتی فرقه با حمایت ارتش شوروی که در آن زمان شمال ایران در اشغالشان بود، با انجام چند کودتا تقریباً بر کل آذربایجان ایران چیره یافتند. مقاومت پادگان ارومیه(به فرماندهی سرهنگ زنگنه)برخلاف پادگان تبریز ( به فرماندهی سرتیپ درخشان) بسیار شدید بود و تنها با دخالت مستقیم ارتش سرخ، پس از یک هفته، پادگان ارومیه شکست خورد.در آذر ۱۳۲۵ نیروهای نظامی شوروی از ایران خارج شدند که این امر یکی از بزرگ‌ترین عوامل تضعیف فرقه گردید. پس از خروج نیروهای شوروی از ایران و همچنین فشارهای دولت‌های غربی، ارتش ایران و شورش مردم  حکومت فرقه را برانداخت و بسیاری از رهبران و فعالان فرقه به شوروی گریختند.
معاون آقای پیشه وری، نصرت الله جهانشاهلو افشار در خاطرات خود، پایان فرقه و برخورد مسئولین شوروی را با ایشان به این گونه تصویر می کند :
".آقای قلی اوف کنسول شوروی در تبریز، در اتاق کوچکی ما را پذیرفت . آقای پیشه وری که از روش ناجوانمردانه روس ها سخت برآشفته بود به سرهنگ قلی اوف پرخاش کرد و گفت شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمیکند، ناجوانمردانه ما را رها کردید، از ما که گذشته است، اما مردمی را که به گفته های ما سازمان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ داده اید . به من بگویید پاسخگوی این همه نابسامانی ها کیست ؟ آقای سرهنگ قلی اوف که از جسارت آقای پیشه وری سخت برآشفته بود، زبانش تپق زد و یک جمله بیش نگفت :کسی که تو را آورد،به تو می گوید برو."





۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

خداپرستان سوسیالیست

"وقتی هویدا را از پادگان جمشیدیه به مدرسه ی رفاه آوردند به من گفت که فلانی من حرف های زیادی دارم که باید بزنم. این خیلی طبیعی بود فردی که 14 سال نخست وزیری یک نظام را کرده است اطلاعات بسیار گسترده ای از درون نظام داشته باشد. پیش فرض من این است که می خواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به این که اطرافیان شاه یک عداوت خاصی با هویدا پیدا کرده بودند و به همین دلیل او را به زندان انداخته بودند نگران بودم که در آن اتاقی که همه ی فرماندهان نظام قبل در آن بودند او را در آن اتاق خفه اش بکنند. بنابراین من در مدرسه ی رفاه یک اتاق دیگری را ترتیب دادم که هویدا را آن جا تنها نگهداری کنند. من به آقای خمینی گفتم که هویدا اسرار زیادی دارد. زمانی می شود که ما می گفتیم خاندان پهلوی فاسد بودند و روابط کثیفی داشتند، خب ما مخالف بودیم و می توانستیم هر حرفی را بزنیم. اما نخست وزیری که 14 سال مسئول بود است می خواهد حرف بزند .باید بگذاریم حرفش را بزند. آقای خمینی پیشنهاد من را پذیرفت. به خلخالی گفت همان جور که فلانی می گوید عمل کنید. دکتر یزدی در جواب سوالی در مورد نحوه ی اعدام هویدا می گوید: هنگامی که هویدا شروع کرد که بگوید در دوران 14 ساله زمامداری او به عنوان نخست وزیر شاه چه اتفاقاتی افتاده است و خاطراتش را بیان بکند، رییس جلسه به دادگاه تنفسی کوتاه می دهد. موقعی که هویدا به راهروی دادگاه می آید یکی از آقایان روحانی که آن جا بوده و من مایل نیستم الان اسم او را ببرم در راهرو با هفت تیر کمری خودش او را می کشد. بدین ترتیب آقای هویدا را می برند روی صندلی اش می نشانند و عکس بر می دارند و حکم اعدامش را برایش قرائت می کنند و بعد می برند."
سال ۱۳۱۰ در یک خانواده مذهبی متوسط در قزوین به دنیا آمد؛ در سال ۱۳۱۶ همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. مدتی طولانی در شهر هوستون ایالت تگزاس زندگی می‌کرد. و در هنگام تحصیل در رشته داروسازی با بخش آسیب‌شناسی و فارماکولوژی دانشگاه بیلور همکاری می‌کرد. در این مدت او تحقیقاتی در مورد سرطان کرد و مقالات پژوهشی مهمی در این زمینه در نشریات تخصصی پزشکی به چاپ رساند.در خلال زندگی در آمریکا، در حالی که در دانشگاه «بیلور» درس می‌خواند به تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، انجمن اسلامی پزشکان آمریکا و کانادا پرداخت.او موسس اولین مسجد شهر هوستون بود و همچنین از موسسان «جامعه مسلمانان هوستون» و نخستین رئیس آن بشمار می‌رود که بزرگترین سازمان اسلامی در آمریکا به شمار می‌آید.وی عضو هسته مرکزی بسیاری از تشکلهای دانشجویی مسلمان در آمریکا بوده‌است.تعدادی از آنان حال جزو رهبران و دولتمردان برجسته کشورهای مسلمان دنیا به شمار می‌روند.همانند طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه، ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی، انور ابراهیم معاون وی، حسن الترابی از دولتمردان سودان و عزالدین عراقی از فعالان دموکرات در عراق هستند. او متناوبا کلاسهای قرآن هفتگی در منزل خود برگزار می‌کند و جزوات و کتابهای اسلامی زیادی منتشر کرده‌است. 
ابراهیم یزدی فعالیت سیاسی خود را با عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست شروع کرد. با شروع نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق او به سلک طرفداران نهضت ملی شدن صنعت نفت درآمد و با شروع به کار نهضت مقاومت ملی به رهبری سید رضا زنجانی، عضو این نهضت شد. او در کمیته‌های دانشگاه، شهرستانها، انتشارات، سیاسی و اجرایی فعال و همچنین عضوهیأت تحریریه و ناشر روزنامهٔ «راه مصدق» بود.
با تاسیس نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ او به همراه مصطفی چمران، علی شریعتی و صادق قطب‌زاده به تأسیس شاخه‌های اروپا و آمریکای این نهضت مبادرت می‌ورزد و به عنوان رییس شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در خارج از کشور انتخاب می‌شود. او همچنین مسئولیت انتشار ماهنامه پیام مجاهد ارگان نهضت آزادی ایران خارج از کشور را هم بر عهده داشته‌است.
او در سال ۱۳۴۴ مسئولیت رهبری رهبری سازمان مخصوص اتحاد و عمل (سماع) را بر عهده داشته‌است و با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه ابتدا در مصر و سپس در جنوب لبنان مبادرزت می‌ورزد.
 محمد توسلی در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان بود. از سال ۱۳۴۰ و با تشکیل نهضت آزادی از اعضای آن شد و در سال ۴۱ برای تحصیل در رشته حمل‌ونقل و ترافیک به آلمان رفت. سپس برای ادامه تحصیل در رشته راه و ترافیک به آمریکا رفت و در سال ۴۶ پس از بازگشت به ایران ممنوع‌الخروج شد. در سال ۱۳۵۰ به دنبال دستگیری مجاهدین خلق وی نیز به دلیل کمک به اعضای سازمان برای یکسال زندانی شد. قبل از پیروزی انقلاب مسئول تبلیغات ستادهای راهپیمایی و ستاد استقبال از خمینی بود و با روی کار آمدن دولت موقت به عنوان شهردار تهران برگزیده شد.
یزدی در هنگام اخراج  خمینی از عراق و امتناع دولت کویت از پذیرش  خمینی و هیات همراه به او پیشنهاد مهاجرت به فرانسه را می‌دهد و با همکاری صادق قطب زاده خانه‌ای در نوفل لوشاتو به این منظور تهیه می‌شود. او در این مدت از مشاورین ارشد خمینی بوده‌است.او نخست به عنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب و سپس پس از استعفای دکتر کریم سنجابی از پست وزارت امور خارجه به عنوان وزیر خارجه دولت انتخاب می‌شود.

 



۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

وکیل مدافع شیاطین

"یکشنبه 24/10/57

 
روز یکشنبه ساعت 5/7 به سمت منزل آقای مهدوی کنی رفتم و در آن جا آقای مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی، و همچنین آقایان آیت الله طالقانی، دکتر بهشتی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و هاشمی رفسنجانی و شیخ مرتضی مطهری که این هفت نفر اخیر به انضمام آقای سیدعلی خامنه‌ای افرادی از روحانیون تهران هستند که الحق در این مبارزات چند ساله سهم عمده‌ای داشته‌اند و ضمنا مورد اعتماد امام خمینی هستند و از طرف امام به عنوان شورای روحانیت برای رهبری جنبش اسلامی ایران تعیین شده‌اند و ما چهار نفر (یعنی مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی، مهندس عزت سحابی و بنده) به عنوان شورای انقلاب امام خمینی معین شده‌ایم که عده ما مطابق با اساسنامه باید نزدیک هفت نفر بشود. در مورد سه نفر دیگر، ما نظر دادیم. آقایان در اطراف دکتر مدنی (سرتیپ بازنشسته نیروی دریایی) توصیه می‌کردند؛ ولی گفتیم اگر سرتیپ علی اصغر مسعودی باشد بهتر است. زیرا هم از نظر سن، هم از سابقه از مدنی ارجح و انسب است. به هر حال اسامی سرتیپ مسعودی، سرتیپ دکتر مدنی، مهندس صباغیان، دکتر میناچی و دو سه نفر دیگر را دادیم که از بین این آقایان سه نفر انتخاب بشوند. البته دکتر سنجابی را در راس افراد پیشنهادی نوشتیم، چون که از جبهه ملی اگر کسی باشد بهتر است...."
متولد قزوین و از خانواده ای که همگی عالم دین هستند در شیراز و مشهد و قزوین و هند و مصر !!تحصیلاتش حقوق قضایی و سیاسی است .فعالیت قضاییش را از رشت و در جریانات ناآرامی های توده آغاز و بعدها مامور رسیدگی به جرائم کارکنان دولت و شهرداری‌ها و غیره را به علاوه سمت بازرسی کل کشور داشته‌است. 
احمد صدر حاج سید جوادی، فعالیت سیاسیش  از هنگام ورود به تهران و آشنایی‌اش با سید رضا زنجانی و در دوران نخست‌وزیری محمد مصدق شروع شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد و حکومت علی مصدق و تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری آیه الله زنجانی به آن نهضت پیوست و کمیته ادارات آن نهضت را با عضویت نیکومنش، اقلیدی، ذوالنصر و امیر حسین پولادی تشکیل داد و در فعالیت مبارزاتی از قبیل حضور در اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات و همکاری در نشر راه مصدق و اعلامیه دیگر و پخش آنها و تهیه متن‌های سیاسی با کمک برادرش علی اصغر حاج سید جوادی فعالیت مداوم داشت. 
علی اصغر حاج سید جوادی، از مدافعان «ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضد انقلاب » بود. وی در مقاله‌ای به تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ برابر با ۱۵ فوریه ۱۹۷۹ میلادی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، بر اعمال خشونت بیشتر علیه مقامات دستگیرشده حکومت پادشاهی تأکید کرد و خواستار «اعدام و مصادره اموال و دارایی منقول و غیر منقول مقامات نظام پادشاهی» شده بود.
در فتنه آخوندی که در دهه ۵۰ شروع شده بود هاشمی رفسنجانی برای تعیین وکیل جهت هر یک از زندانی‌ها یا تبعیدی‌ها، تنها و مرتباً به صدر مراجعه می‌نمود و صدر هم با وکلای دادگستری امثال اسدالله مبشری، نور علی تابنده، عبدالکریم لاهیجی، متین دفتری، حسن نزیه، منوچهر مسعودی و اعتصام هم آهنگی می‌کرد و وکالتنامه‌های ارسالی از طرف رفسنجانی پس از امضاء وکلای تعیین به آنها از طرف صدر تسلیم می‌گردید از جمله افرادی که وکالتشان با خود صدر بود سید علی خامنه‌ای! (صدر اصرار داشت سید محمد خامنه‌ای که وکیل شده بهتر است در دفاع برادرش شرکت کند اما هاشمی با مشورت از طرف خامنه‌ای نپذیرفت) مهدوی کنی، شیخ صادق خلخالی، فرزندان موسوی اردبیلی و علی مشکینی- ربانی شیرازی!!! و عده‌ای دیگر و احمدی فروشانی در اصفهان و سید عبدالحسین دستغیب در شیراز که خود برای دفاع از آنها به شیراز رفت و در محاکمه شرکت کرد.صدر برای دفاع از سید علی خامنه‌ای و شیخ علی تهرانی و نوری که یک پرونده داشته دوبار با هواپیما به مشهد رفت
در اواخر سال ۱۳۵۶ و بهار و تابستان ۱۳۵۷ با دوستان دیگر مانند ناصر میناچی، عبدالکریم لاهیجی و فتح الله بنی صدر با تشکیل جلساتی در تهیه پیش نویس قانون اساسی اقدام و حاصل تدوین شده را پس از آمدن خمینی و به دستور او به حسن حبیبی که او هم از فرانسه شروع به تدوین کرده بود تحویل دادند در تشکیلات جمعیت دفاع از آزادی و مخصوصاً طرفداران حقوق بشر که به وسیله یدالله سحابی و مهدی بازرگان پایه‌گذاری گردید جزو مؤسسین و اعضاء اصلی و اداره کنندگان کمیته حقوقی آنها و تعقیب پرونده‌های زندانی سازان امنیت بود. با صدور دستور تشکیل شورای انقلاب از طرف خمینی صدر از اعضای آن شورا بود که در جلسات آن شرکت داشت و فعالیت‌های لازم را اجرا می‌کرد.
پس از تسلیم پیش نویس قانون اساسی به مجلس خبرگان اقدامات مؤثری مبذول داشت و در تیر ماه ۱۳۵۸ یا استعفای اسدالله مبشری به وزارت دادگستری منصوب گردید که تا آخر مأموریت دولت موقت ادامه داشت. در دادگستری هم برای تنظیم قوانین لزوم که قانون دادگاه‌های مدنی خاص از آن جمله بود همت گماشت. پس از سقوط دولت موقت در مقدمات تشکیل مجلس شورا دخالت داشت و در نتیجه به نمایندگی مردم قزوین در مجلس اول انتخاب گردید و همراه با سایر دوستان نهضتی (بازرگان و یدالله سحابی و ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان و غیرهم) همراه و هم‌رأی بود.
 صدر عضو هیئت اجرائیه موقت نهضت آزادی در دهه ۴۰ بعد از بازداشت اعضای دیگر مانند گلپروران و پرویز یعقوبی و هاشم صباغیان و ایام مختصری هم جلال الدین فارسی(افغانی الاصل) پس از آمدنش از خارج و یکی دو نفر دیگر بود. صدر در فعالیت‌های نهضت آزادی ایران پیوسته شرکت داشته و همیشه عضو شورای مرکزی نهضت بوده و مخصوصاً پس از بازداشت عزت الله سحابی که مأمور تماس با دوستان و نمایندگان نهضت در خارج از ایران بودند! این تماس به وسیله صدر برقرار گردید که در آمریکا با دوستان نهضتی مقیم آن کشور مخصوصاً ابراهیم یزدی و همچنین تقی زاده در لندن وصادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر در پاریس و صادق طباطبایی در آلمان و نیز در فروردین ۱۳۵۶ شمسی مأموریت یافت که هنگام مسافرت به خارج با این افراد در تماس بوده و در هر محلی مشکلات مربوط به آن شهر یا کشور را بررسی و با دقت کامل رفع اشکال نماید. هنگام مسافرت در آمریکا درگذشت علی شریعتی اتفاق افتاد که احسان شریعتی (فرزند شریعتی) را برای حمل جنازه از لندن به سوریه با کمک آقای ابراهیم یزدی فرستاده و دیگر اقدامات لازم لزوم معمول داشت.در دوران محمد رضا شاه این روابط و این عضویت در حزب به لحاظ اینکه صدر قاضی دادگستری بود مخفی نگاه داشته شد.
 

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

کنفدراسیون

به تاریخ و اسناد حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی که نگاه می کنم چند شاخصه،برایم جالب توجه است.البته برای من حکم یک قتل را دارد و من به عنوان کارآگاه وارد صحنه شده ام و از روی شواهدم قضاوت می کنم ...اما مطالعه اش خالی از لطف نیست.
یکی از این شاخصه ها این است که تقریبا تمامی مسئولان رده بالا و حتی متوسط رژیم تغییر نام دارند...در اسم یا  فامیل و یا هر دو!!به عنوان مثال موسوی؛احمدی نژاد،محسن رضایی،زهرا رهنورد،سعید امامی،رفسنجانی،مشایی،رحیم صفوی و ....اینها اسامیهای شناخته شدگان است ولی از این دست بسیار زیادند.حتی خود خامنه ای هم در اصل موسوی خامنه هست.معلوم نیست این حجم زیاد از تغییر نام،علتش تنفر از نام قبلی است یا یک رسم یا یک تاکتیک اطلاعاتی؟!
 آنچه که من نتیجه گرفتم ترکیبی از هر سه مورد بوده است...مثلا محسن رضایی در حقیقت نام کوچکش سبزوار بوده و بعدها خمینی به او لقب محسن می دهد...در میان آخوندها ذکر نام شهر جزیی از رسوم است و در عین حال همه این موارد باعث ایجاد مشکل در یافتن سوابق می شود،حداقل در وهله اول!به عنوان مثال در مورد جعفری فرمانده سپاه آنچه در مورد حضور محمدعلی در کردستان عراق هنگام حمله آمریکائی‌ها به مقر اطلاعات سپاه در اربیل گفته می‌شود کاملاً درست است، با این توضیح که محمد جعفری نیز به دفعات از کردستان عراق دیدار کرده است. در زمان حمله، آمریکائی‌ها به دنبال محمدعلی بودند نه محمد، چون این محمدعلی بود که در مقام جدیدش ریاست مرکز راهبردی سپاه، مسئولیت طرحهای برون مرز در عراق را مستقیماً بر عهده داشت. از این اسمها می‌توان به علی عزیزی، علی جعفری و محمد عزیزی اشاره کرد.
وجه دوم شاخصه نوع ارتباطات انقلابیون است و اتفاقات بعد از آن....در ایران مانده هایش محفل نشینان روشن فکر مذهبی با گرایشات مارکسیستی می شوند و یک پایشان زندان است و گروه دیگر عمدتا در آمریکا گرد هم می آیند و تشکل کنفدراسیون را دادند.کنفدراسیون در ۱۹۶۲ با به هم پیوستن سازمان‌های دانشجویی مختلف تشکیل شد و در ۱۹۷۵ بر سر مسائل سیاسی مختلف به انشعاب و از هم گسیختگی کشیده شد.این سازمان همیشه سازمانی سیاسی بود و با نزدیک‌تر شدن به انقلاب ایران، سیاسی‌تر نیز می‌شد و از این‌رو گروه‌های سیاسی مختلفی درون آن فعالیت داشتند. شاخه‌های مختلف جبههٔ ملی در ایران، اروپا و آمریکا، گروه ستاره( بعدها سازمان وحدت کمونیستی ،گروه اتحاد کمونیستی سابق - جناح چپ جبههٔ ملی)، جامعهٔ سوسیالیست‌ها، حزب تودهٔ ایران، سازمان انقلابی حزب توده، سازمان مارکسیست لنینیستی طوفان، سازمان انقلابیون کمونیست (بعدها: اتحادیهٔ کمونیست‌های ایران)، و ... از گروه‌های فعال در کنفدراسیون بودند. در هر دوره‌ای یک یا چند گروه و گرایش بر فعالیت کنفدراسیون هژمونی داشتند.خوب شواهد هم حاکی از این مسئله است که بیشتر دیدگاه ها توده ای و کمونیستی بوده و به مرور زمان با ورود اشخاص و سازمان دوستان خاورمیانه ای آمریکا در این سازمان جهت هایش تغییر کرده و آنها که به هزینه شاهنشاهی ایران رفته بودند خود می شوند دشمن ملت و مملکت!
و باز هم سوژه مورد علاقه من اسامی است،ببینید چه کسانی در کنفدراسیون بوده اند .ضمنا جلسات را بعدها مجاهدین،کنفدراسیون و توده ایها برگزار می کردند و غالبا در اوکلاهاما:
مصطفی چمران،سعید امامی،فهیمه دری نوگرانی(همسر)،علی صیاد شیرازی،فرامرز دهکردی،محمد بدر،سعید پروین،برادر رحیم !!،میر حسین موسوی و همسر،علی شریعتی،ابراهیم یزدی،و بعدها احمد صدر حاج‌سیدجوادی،و در اروپا تقی زاده،صادق قطب زاده،ابوالحسن بنی صدر،صادق طباطبایی،حسن حبیبی،کریم سنجابی،عباس امیر انتظام و ...
اسامی زیاد است و جالب اما جالبتر آنست که فکر کنیم به سرنوشت این افراد...و ارتباطشان با داخلیها و حل معما شاید 
به زودی !