۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

گفتگوی تلویزیونی (24 Oct)

صحبت هایی پیرامون پیامدهای ترور نافرجام سفیر عربستان توسط جمهوری اسلامی در آمریکا،
مطرح شدن قضیه نخست وزیری در ایران و نقد صحبت های مصطفی تاج زاده
و همچنین بررسی جامعه ایران به لحاظ فرهنگی و مذهبی و تاثیر آن در کیفیت بهداشت روانی
http://vimeo.com/31247482

۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

انحطاط اخلاقی،اختلاس،فساد،انتخابات و چند چیز دیگر !

اخلاق مجموعه بایدها و نبایدهای مورد پذیرش وجدانی و رفتارهای هنجار جامعه است که هر جامعه ای را از دیگر جوامع جدا می کند. این باید و نبایدها محور گرد آمدن افراد در جامعه هستند. تفاوت دو ملت در تفاوت اخلاقیات آنهاست. تفاوت دو ملت در تفاوت هنجار های رفتاری و گفتاری آنهاست.در هر جامعه ای بتدریج افرادی به عنوان هنرمند ، شاعر ، نویسنده ، معلم ، منبری ، و...پرچمدار و راهنمای ارزشهای اجتماعی موجود می شوند.

در واقع اینها افرادی هستند که با شور و شوق مردم را به سوی ارزشها دعوت می کنند . بدیهی است که ذوق مردم نیز با چنان ارزشهایی سازگار می باشد. و بخش روشنفکر جامعه تغییرات اجتماعی را زودتر از دیگران استشمام می کند و ارزشها را متناسب با تغییرات سرو سامان میدهد و به تدریج همگام با تغییرات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و.. ارزشها نیز با وضعیت جامعه همگون می شود. آنچه امروز در جامعه ما رخ داده است اینست که به دلیل تغییرات پر شتاب درعرصه های متعدد اجتماعی و محافظه کاری حاکمان درپاسداری از ارزشهای پیشین. شکاف عمیقی میان ارزشهای پیشین و ارزشهای متناسب با وضعیت موجود. پیش آمده ونه ارزشهای پیشین مورد پذیرش وجدانی عموم مردم است و نه اجازه عرضه ارزشهای نو ومتناسب با روان انسان جدید وجود دارد.

لذا ، ارزشها و اخلاق که ملات ساختمان جامعه هست از هم وا رفته و به زبان دیگر در مرحله «انحطاط اخلاقی » هستیم. مرجع تشخیص انحطاط اخلاقی آمارهای مربوط به ناهنجاریهای رفتاری جهان شمول است در مشکلات اجتماعی بروز می کند
. مانند بزهکاری ، دزدی ، اختلاس ، دعوا ، اعتیاد ، تصادفات ،اختلافات حقوقی ، زندانی ، تورم ، افزایش مرگ ومیر ، کاهش سن در فحشا و اعتیاد و...

یک جامعه منحط جامعه ای است که مردم در حد وسیع، احساسات اخلاقی خود را از دست داده اند. از انجام کار بد احساس شرمندگی نمیکنند؛ زیرا که کار بد را بد نمیدانند. دروغ را سیاست میدانند. دزدی را زرنگی به حساب می آورند. فساد را توجیه مینمایند. دستگیری، شکنجه و کشتار مردم را اصلاح جامعه جلوه میدهند.

مفهوم بد و خوب تا حد غیر قابل تشخیصی مخدوش و در هم آمیخته شده و مردم، برای مدت نا معینی، وجدان خود را تعطیل و دست تطاول را بطور کامل باز میکنند. مشخصات یک جامعه منحط به قرار زیر است:

۱. جامعه منحط جامعه ای نیست که مردم در آن گناه میکنند، بلکه جامعه ای است که مردم مخالفت خود را با گناه از دست میدهند. قبح و زشتی گناه از بین میرود و مردم بیکدیگر اجازه میدهند که گناه بکنند، بدون اینکه دچار عذاب وجدان بشوند و در فکر ریختن ابروی خود باشند. در واقع، برای کسی ابرویی باقی نمیماند که در صدد حفظ آن باشد. آن عده محدودی که در گوشه و کنار باقی میمانند و میخواهند که شرف و ابروی خود را حفظ کنند، مورد تمسخر قرار میگیرند و چه بسا! تحت تعقیب قانونی کسانی قرار بگیرند که مهندسین انحطاط جامعه هستند.

۲. جامعه منحط جامعه ای نیست که در آن کار های ضد اخلاق انجام میشود، بلکه جامعه ایست که در آن کارهای ضد اخلاقی، پذیرفته شده، نوعی زرنگی به حساب میاید. بنا بر آین، ضد اخلاقی بودن کار بستگی پیدا میکند به کسی که آنرا انجام میدهد. اگر شخص بتواند در مقابل چشمان حیرت زده مردم آنرا توجیه کند، زرنگی به حساب میاید و از نظر خیلی ها قابل قبول میگردد. در این جاست که معیارهای اخلاقی جا بجا میشود، کار های خیر، بد جلوه داده میشود و کار های بد، اگر از طرف صاحبان قدرت، انجام شود، عین خیر ارزیابی میگردد.

۳. روند انحطاط جامعه از سوی قدرتمندان و حاکمان آغاز میگردد؛ زیرا کسی نمیتواند آنها را محاکمه کند و یا بر آنها ایرادی وارد سازد. انها دزدی میکنند و خودشان میدانند که دزدی میکنند. مردم هم میدانند اما اعتراضات همگانی علیه انها ترتیب داده نمیشود؛ برای اینکه اجازه اعتراضات را باید خود حاکمان دزد صادر کنند و البته، دزد های حاکم این کا را نمیکنند. یک قشر کوچک روشنفکر و روز نامه نگار احتمالا اعتراض کرده دست به افشاگری میزنند که به سرعت ، به عنوان دروغگو و مخل آسایش عمومی و بهم زننده ارکان مملکت و امنیت ملی دستگیر، شکنجه و بعضی نیز اعدام میگردند.

۴. وقتی یک نفر از قدرتمندان فساد کرد و مورد تعقیب قرار نگرفت، دیگر مقامات از او پیروی میکنند. آنها برای محکم کاری، سند و مدرک علیه او جمع میکنند تا بتوانند در روز مبادا خود را حفظ نمایند. خاطی اول که میداند دیگران از او سند و مدرک دارند، نمیتواند، علیه دیگران افشاگری و یا شکایت کند. دیگران هم که میدانند به مکافات نیمرسند، در سطح وسیع تری، دست به فساد میگشایند و هر گاه مردم اعتراض و شکایت کنند، توجیه کاری را آغاز مینمایند و از علم و تخصص خود استفاده نموده، سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه میدهند. بطور ماهرانه ای دروغ میگویند و از مردم انتظار پیدا میکنند که توجیهات و دروغ ها را قبول کنند. مردم که واقعیت را میدانند، بنا بر حفظ منافع، سکوت میکنند و لی به این فکر می افتند که با پیوستن به یک مقام فاسد، در فساد او شریک شوند. آنها برای خود دلیل میاورند که بجای مخالفت با رهبر فاسد و سرکوبگر، با او همراه شوند و به او یاری برسانند تا از یاری او برخوردار شوند.

رهبران فاسد برای حفظ خود، احتیاج به همکاری عده زیادی شریک جرم دارند. هر قدر شرکای جرم بیشتر باشد، پایگاه مقامات محکمتر و همگانی تر میگردد. همانقدر که تعداد شرکای جرم بالا میرود، میزان انحطاط در سطح وسیع تری گسترش می یابد؛ زیرا سطح حریصی و طمع کاری و طمع ورزی به رده های پایینی جامعه کشیده میگردد. در این مرحله، انحطاط شکل های جدیدی به خود میگیرد و فرهنگ جمعیت عظیمی از جامعه را تغییر میدهد.

۵. هر گاه که خط انحطاط که از بالاترین جایگاه شروع شده، به پایینترین طبقات برسد، ، بدترین نوع انحطاط شکل میگیرد. شرم به کلی از بین میرود. ارزش های اخلاقی، سیاسی، دینی و اجتماعی ریزش شدیدی را آغاز میکنند. انسانهای سالم و درست ظرفیت زندگی کردن را بطور شرافتمندانه از دست میدهند. انها یا دق مرگ میشوند، یا مجبور به انزوای کامل و یا مهاجرت میگردند.

۶. مردم دست به تظاهرات شدید و وسیع میزنند و لی شدیدا سرکوب میشوند. هر قدر تظاهرات و اعتراضات بیشتر بگردد، سر کوبها سریعتر و همراه با خونریزی بیشتر میشود.

۷. در چنین شرایطی، عوامل سرکوبگر اهمیت زیادی پیدا میکنند، زیرا بقای رژیم فاسد، بستگی کامل به وفاداری و فداکاری آنها پیدا میکند. آنها هم خود را بیهوده فدای دیکتاتور ها نمیکنند، بلکه شرایط و خواسته های خود را بر رژیم تحمیل مینمایند. از جمله این شرایط، مصون بودن پس از سرکوب و افزایش حقوق و امتیازات است.

۸. به همین دلیل است که عوامل سرکوبگر، بخاطر زدن و کشتن مردم در خیابان ها و یا در زندانها دستگیر و محاکمه نمیشوند و لاجرم، آنها از این مصونیت استفاده کرده، دست تطاول به جان و ناموس مردم دراز میکنند و خواستار امتیازات جدیدتر و بیشتر میگردند. زیاده خواهی ماموران موجب میشود که رژیم دست به افراط در زمینه های متفاوت بزند که باعث خشم و ا عتراض بیشتر میگردد.

۹. رژیم منحط و فاسد نمیتواند، بدون مشروعیت، بمدت نا معلومی به کشتار و فساد ادامه دهد و ناگزیر، ادعا میکند که از پشتیبانی مردم بر خوردار است. برای اثبات چنین ادعایی، هیچ راهی جز انتخابات باقی نمی ماند.

۱۰. انتخاباتی که در این شرایط انجام میگیرد، قطعا با تقلب بزرگ برگزار میشود؛ چرا که برگزارکنندگان آن از منحط ترین، ستمگر ترین و فاسد ترین افراد آن مملکت هستند. انها به هیچ قیمت نمیتوان‌ند قدرت را به کس دیگری وا گذار کنند که از خودشان نباشد. از خود بودن و خودی بودن مساله مرگ و زندگی میگردد. میدانند که اگر کس دیگر به قدرت برسد، پرونده های همه رو شده و منجر به افشای کشتارها و فسادهایشان میشود.

در جامعه ای که دچار انحطاط شده است، اعتماد عمومی به سطح بسیار پاینی نزول میکند. هیچ کس به کس دیگر ا عتماد پیدا نمیکند. دروغ و دزدی رایج میشود. انحراف های جنسی و تجاوز ها بیشمار میگردد......متاسفانه !

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

همه مردان شاه(سه)

اسدالله علم:تبارش به زمان خلفای عباسی بر میگردد که جهت سرکوب خراسان به آنجا آمدند و بعدها در منطقه قائن ساکن
شدند و از اجدادش، امیر اسماعیل خان از سرداران نادر شاه افشار بوده است.پدرش از متجددین بود و با افرادی چون ایرج میرزا،عشقی،کمال الملک و کلنل علینیقی وزیری روابط نزدیکی داشتند.خواهرانش در حجاب آزاد و مد روز بودند.در سال ۱۳۱۸ به اشاره رضاشاه با ملک تاج، دختر قوام‌الملک شیرازی، پیوند زناشویی بست.به دربار راه یافت و با ولیعهد آشنا گشت.تحصیلاتش را دز زمان اشغال به پایان رساند و بعدها در کابینه قوام مسئول سیستان و بلوچستان شد و با تجربه ای که در ادراه نواحی شرقی داشتند و رسیدگی به آن ناحیه نظر شاه را به خود جلب کرد.در کابینه ساعد به  وزارت کشوری برگزیده شد و بعد از آن همیشه در مقام وزیر بود.بعد از نخست وزیری مصدق و تجدید قوای حزب توده و حملات مطبوعات به شاه و  تنها گذاشتن شاه به وسیله جمع کثیری از سیاسیون ،علم از محدود کسانی بود که وفاداریش را اثبات کرد.مصدق هم علم را به بیرجند تبعید کرد.از اولین اقدامات کابینه عَلم، اعلام این مطلب بود که دولت ایران به هیچ کشوری اجازه ایجاد پایگاه موشکی در ایران نخواهد داد. این اعلامیه سرآغاز زدودن تیرگی روابط میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی شد. اما وظیفه اصلی علم رویارویی با مسائل داخلی کشور به ویژه اصلاحات ارضی بود .اصلاحات اجتماعی در ۶ بهمن ۱۳۴۲ به آرای عمومی گذاشته شد و به رغم تحریم از سوی جبهه ملی و دیگر مخالفان با اقبال عمومی مواجه شد.جبهه مخالف مرکب از گروههای چپ، جبهه ملی و برخی از بازاریان و روحانیون بود با پشتیبانی پنهان و آشکار بعضی خانها و ملاکین بزرگ. اینان هر روز به شدت مخالفت خود می‌افزودند.  اما به گمان علم، دولت آمریکا در پشت پرده از این تظاهرات جانبداری می‌کرد.نکته پررنگ زمان او واقعه پانزده خرداد است که در میان تردیدها یک تنه سرکوب می کند ...اما نکته جالب تامین تمامی خانواده هایی است که عزیزشان را از دست داده بودند تا سال پنجاه و هفت!(از بودجه نخست وزیری حقوق ماهیانه دریافت می کردند)
در زمان او زنان و کارگران  و کشاورزان به مجلس راه پیدا کردند .اوضاع اقتصادی تحول و رو به پیشرفت نهاد.بعد از نخست وزیری به ریاست دانشگاه شیراز رسید و چون سایر کارها سر و سامانی داد که تبدیل شد به یکی از کانونهای فعال و پویای علمی کشور.بعد از رسیدن به وزارت دربار نیز دربار وزنه سیاسی پیدا کرد و جشنهای۲۵۰۰ ساله در زمان او اتفاق افتاد.

حسنعلی منصور:متولد تهران و تحصیلکرده در رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود و مانند بسیاری کارش را از وزارت امور خارجه شروع کرد.با خانواده های وثوق،قوام و امینی نسبت فامیلی داشت.اولین دبیر کل حزب ایران نوین بود و قصد داشت با روحانیت سازش کند و خمینی را در ۸ فروردین ۱۳۴۳ از تهران به منزلش در قم بازگرداند.اما بعدها مجبور شد به ترکیه تبعیدش کند.در اول بهمن ۱۳۴۳ حسنعلی منصور نخست وزیر ایران در مقابل مجلس شورای ملی توسط محمد بخارایی، عضو گروه جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی ترور شد.(رجوع به مقالات هیئتهای اسلامی)

امیر عباس هویدا:پدرش سفیر ایران در لبنان و عربستان و مادرش از نوادگان خواهر ناصر الدین شاه بود.امیر عباس و برادر کوچک‌ترش فریدون به اقتضای شغل پدر در لبنان رشد و نمو یافتند و در مدرسه لائیک فرانسوی بیروت تحصیل کردند و امیرعباس در اواخر تحصیل در دوره دبیرستان به اروپا رفت و سالها در انگلستان و بلژیک و فرانسه زندگی و تحصیل کرد. او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد بروکسل به ایران بازگشت و با توجه به سوابق پدرش عین‌الملک هویدا، رشته تحصیلی‌ و تسلط او به زبان‌های عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی و آشنایی با یک دو زبان اروپایی دیگر، در وزارت امور خارجه ایران مشغول به کار شد.دو ازدواج منجر به طلاق با خواهر و خواهر زن منصور داشت.
هویدا بعد از وزارت امور خارجه به بخش پناهندگان سازمان ملل و بعد از آن به شرکت نفت می رود.و بعد از آن دوران سیزده ساله نخست وزیری اش آغاز می شود.حرف و حدیث های زیادی پیرامون او بوده و هست ...اما آنچه که قابل ذکر است این است که در زمان وی ایران به ثبات می رسد و نقش محمد رضا شاه در اداره کشور پر رنگ تر می شود..از نظر سیاست خارجی حداکثر تنش زدایی صورت گرفته و ایران روابط خوب و گسترده ای با کشورهای دیگر بر قرار می کند.ارتش ایران به یکی از قوی ترین و مجهز ترین ارتشهای دنیا تبدیل می شود.از نظر اقتصادی پیشرفت بی نظیری را شاهد می شویم،رشد اقتصادی چشمگیر و تبدیل شدن ایران به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان و ریاست بر نفت و اوپک و قدم گذاشتن در مسیر انرژی اتمی و ....به هر حال هویدا در سال پنجاه و شش به زندان می افتد و بعد از انقلاب خود را به نهضت ملی ها و احمد خمینی می رساند و بعدا توسط خلخالی محاکمه شده و در طول تنفسی که در طی محاکمه داده می شود توسط هادی غفاری از پشت سر به ضرب به قتل می رسد.هادی غفاری از اصلاح طلبان است که نماینده مجلس در سه دوره اول بود.

جمشید آموزگار:متولد فارس و فرزند یک  قاضی دوران رضا شاه بود.دانش آموخته حقوق و اقتصاد در دانشگاه تهران و فارغ التحصیل مقطع دکترای مهندسی هیدرولیک از دانشگاه کرنل (آمریکا) است.شروع کارش در سازمان ملل بود.وزارت کار،کشاورزی،بهداشت و دارایی از مناصب وی بودند.در دوران وزارت دارایی، امور مربوط به قیمت‏ گذاری نفت و اوپک برعهده وی نهاده شد و به ‏طور مستقیم با شاه در ارتباط بود. در سال ۱۳۵۲، به همراه دیگر وزرای نفتی جهان در کنفرانس اوپک در وین توسط کارلوس شغال مارکسیست گروگان گرفته شد و  پس از دو روز آزاد شد.
ایلیچ رامیرز سانچز(کارلوس شغال) بعد از انقلاب و زمانی که محمد رضا شاه در مکزیک به سر می برد دو روز بعد از مصاحبه خلخالی و البته به هزینه های رژیم آخوندی با هلی کوپتر به محل زندگی ایشان هجوم برده و سعی در ترور داشتند که ناموفق بود.
آموزگار را در سال ۱۳۵۶ به نخست‏ وزیری برگزید. دوران صدارت وی یک سال بود. برنامه دولت او فضای باز سیاسی، صرفه‏ جویی، مهار کردن بحرانهای اقتصادی اعلام شده بود.


غلامرضا ازهاری:متولد شیراز و تحصیلکرده دانشکده افسری بود .با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد و به درجه سرهنگی ارتقا یافت.سپس جهت یک دوره عالی به آمریکا اعزام شد.به ایران بازگشت و دوره یکساله در فرماندهی ستاد جنگ دید و مجددا به آمریکا اعزام شد.فرمانده لشکر کرمان و سبزوار و ارتقا به سرلشکری و سپس فرماندهی دانشکده جنگ و نیروی زمینی و بعد رسیدن به سپهبدی و فرماندهی سپاه غرب.با درجه سپهبدی بازنشسته شد اما در سال ۱۳۵۰ با برکناری ارتشبد جم با درجه ارتشبدی مجددا به خدمت دعوت و تا نیمه آبان۱۳۵۷ ریاست این ستاد بعهده داشت.در این تاریخ به نخست
وزیری رسید و دولتی نظامی تشکیل داد.در این دولت غلامعلی اویسی به سرپرستی وزارت کار و امور اجتماعی، سپهبد امیرحسین ربیعی به سرپرستی وزارت مسکن و شهرسازی و ارتشبد عباس قره‌باغی به وزارت کشور منصوب شدند.
از اقدامات دولت نظامی ازهاری، دستیگری نویسندگان مطبوعات، بازداشت دولتمردانی چون ارتشبد نعمت نصیری، منوچهر آزمون، عبدالعظیم ولیان، داریوش همایون، غلامرضا نیک‌پی و امیرعباس هویدا بود. او سرانجام در اواخر آذر ۱۳۵۷ دچار حمله قلبی بستری شد و با عذر بیماری از مقام خود کناره گرفت و بلافاصله راهی آمریکا شد.

شاپور بختیار:از ایل بختیاری و فرزند محمد رضا معروف به سردار است که توسط رضا شاه اعدام شد.پدر بزرگش نخست وزیر احمد شاه قاجار بود.تحصیلات ابتدایی را در شهرکرد و متوسطه را در اصفهان گذراند.او مدرک دیپلم دبیرستان خود را در بیروت و از مدرسه‌ٔ فرانسوی بیروت دریافت کرد.وی در ۱۹۳۶ به فرانسه رفت و در ۱۹۴۵ دکترای خود را در زمینهٔ علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. او در ضمن دو مدرک لیسانس در زمینه‌های حقوق و فلسفه نیز دریافت کرده بود.
پس از اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و بعنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گُردان اورلئان شرکت داشت.در سال ۱۹۴۶ شاپور بختیار به ایران بازگشت. در سال ۱۹۵۱ توسط وزیر وقت کار به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و بعدها به ادارهٔ کار در استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت.از طرفداران جبهه ملی و مصدق بود و معاون وزارت کار کابینه وی نیز بود.
به همراه کریم سنجابی و داریوش فروهر به  شاه نامه نوشتند (خرداد پنجاه و شش) و جبهه ملی چهارم متشکل ازسوسیالیست‌های نهضت ملی ایران، حزب ایران و حزب ملت ایران، حزب مردم ایران  را تشکیل دادند.حسیبی بعنوان رئیس شورای مرکزی، و کریم سنجابی، شاپور بختیار، داریوش فروهر، رضا شایان و فریدون مشیری بعنوان اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند.در اواخر سال ۱۹۷۸ ، شاه دستور آزادی بختیار از زندان را صادر کرد و از وی در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران خواست که مقام نخست‌وزیری ایران را قبول کند. بختیار با شاه توافق کرد که برای کابینه اش از مجلس سنا رای بگیرد، شاه از کشور خارج شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند و شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود.
بختیار از طریق بنی صدر نامه ای به خمینی می نویسد تا حمایت وی را نیز جلب کند.البته حزب قرار بود که از پذیرفتن حکم نخست وزیری امتناع کند.سپس سنجابی به پاریس رفت و برخلاف نظر بختیار خواستار سرنگونی شاه شد.بختیار بعد از این اتفاق حکم نخست وزیری خود را دریافت کرد.و بعد از آن جبهه ملی هم پشت او را خالی کرد و متمایل به خمینی می شوند و بختیار را از حزب اخراج می کنند و در نهایت شاه از کشور خارج می شود و کاری از بختیار نیز بر نمی آید.در آخرین لحظات خروج شاه از ایران بختیار به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد.
بعد از انقلاب بختیار به فرانسه برمیگردد.نهضت مقاومت ملی ایران را تشکیل داد و از سوی بنی صدر در قضیه نوژه متهم شد و سپس دو سال بعد از انقلاب ترور نافرجامی توسط گروه انیش نقاش علیه وی صورت می گیرد.انیس در هماهنگی با سپاه پاسداران دست به این عملیات زده بوده است.و در حال حاضر مالک یکی از برجهای بلند تهران و مرکزی با نام مرکز پژوهشی امان است.در زمان خود دستگیر شد ولی بعدها در جریان مبادله به ایران تحویل داده شد.
در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰، شاپور بختیار و منشی وی سروش کتیبه در خانه مسکونی بختیار در حومه پاریس به قتل رسیدند. ترور توسط گروهی سه‌نفره به نام‌های فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلی‌راد و با دستور مسئولین وقت جمهوری اسلامی انجام شد.با وجود محافظت شبانه روزی از خانه بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان از خانه وی خارج شده و متواری شدند. بعد از چند روز یکی از تروریست‌ها به نام علی وکیلی‌راد در سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد.وکیلی راد نیز با کلوتید ریس مبادله شد.

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

همه مردان شاه(دو)

حسین علاء:متولد تهران بود و پدرش علاء السلطنه.کودکیش را در قفقاز گذراند و بعدها برای تحصیل به لندن رفته و پروانه وکالتش را نیز از بریتانیا دریافت کرد و در بازگشت به ایران به وزارت خارجه رفت .در دوره پنجم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و همراه با مدرس، تقی‌زاده و مصدق با خلع قاجاریه مخالفت کرد.در دوره رضاشاه چندبار وزیر شد. در جریان وقایع آذربایجان و شکایت ایران از شوروی به شورای امنیت به عنوان سفیر ایران در آمریکا فعالیت زیادی کرد.پس از بازگشت به ایران وزیر خارجه و بعد از کشته شدن رزم‌آرا، نخست‌وزیر شد. در دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق وزیر دربار بود.پس از برکناری زاهدی دوباره نخست‌وزیر شد. از کوشش فدائیان اسلام برای کشتنش جان به‌در برد.

محمد مصدق:متولد یک خانواده اشرافی و با نفوذ قاجار در تهران بود. پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی از اقوام بختیاری و وزیر دفتر ناصرالدین شاه و مادرش شاهزاده نجم‏السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران دختر عموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود.در سن سیزده سالگی فقط از بودجه دولتی چهار حقوق متفاوت دریافت می کرد.سپس به اتفاق شوی جدید مادر به تبریز منتقل شده و با زبان آذری آشنایی پیدا می کند.یکسال بعد که مظفرالدین شاه برای تاج گذاری به تهران می آید وی و خانواده به تهران آمده به همراه فرمانفرما داییش علیه اتابک توطئه کرده و مصدق والی خراسان و میرزای فرمانفرما به وزارت جنگ می رسد.پس از آن سیستمی را به وجود می آورند که تبدیل به بزرگ سرمایه داران ایران می شوند.
فهرستی که در آن زمان به چاپ رسید، ۹۳ مالک بزرگ یا فئودال ایران را نام برده بود که از جمله نامهای نامی آن زمان به چشم می‌خورد: حضرت اقدس والا آقای عضد السلطان (شوهر خواهر مصدق)؛ حضرت مستطابه علیه عالیه حضرت علیا دامت شوکتها (خاله مصدق)؛ حضرت والا آقای عبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق)؛ جناب آقای امام جمعه (برادر زن مصدق)؛ جناب حاجی ناصرالسلطنه (برادر شوهر مادر مصدق)؛ جناب مستطاب اجل آقای وزیر دفتر (میرزا حسین برادر مصدق)؛ حاجیه نجم السلطنه (مادر مصدق)؛ جناب آقای ظهیرالاسلام (برادر زن مصدق)؛ جناب وکیل الملک (شوهر مادر مصدق) و جناب مصدق السلطنه!!ده سال بعد بر اثر پیمان بین ایران و روسیه و تضرر بازرگانان و تعطیلی بازار مشروطه اتفاق افتاد.بعدها وارد مدرسه تازه تاسیس علوم سیاسی شد اما چون رفتن به مدرسه حقوقش را قطع می کرد در منزل به صورت خصوصی به مطالعه مشغول شد تا اینکه بعدها مقام مستوفی را که منفور شده بود را نزد میرزا رضا گرگانی به امانت گذاشت!بعدها که تصمیم گرفت به مجلس راه پیدا کند از منطقه اصفهان به مشکل سنی برخورد که علیرغم دستکاری در سن و سال و قانون جدید نتوانست وارد مجلس شود.در عوض با دستکاری دیگری در سنش توانست برای خروج از ایران گذرنامه بگیرد:"من می‌خواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت کنم احتیاج به گذرنامه داشتم که طبق تصویب‌نامه هیئت وزیران به کسانی داده می‌شد که دارای سجل احوال (شناسنامه) باشند. نظر به اینکه سال ولادتم در پشت قرآنی نوشته شده بود که در دست نبود، آن را بدون تحقیق و تشخیص اختلاف سال قمری با شمسی در کلانتری ۳ شهر تهران نوشتم که شناسنامه صادر شد"
مصدق با زهرا دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام سومین امام جمعه تهران در بیست و دو سالگی ازدواج کرد.در مدرسه علوم سیاسی پاریس و در نوشاتل سوئیس موفق به اخذ دکترا شد.موضوع پایان نامه دکترای وی ارث در احکام اسلامی بود!
پس از بازگشت ابتدا به تدریس در مدرسه علوم سیاسی پرداخت.بعدها عضو حزبهای اعتدال و دموکرات شد.وزیر مالیه و دادگستری و والی فارس از پستهای او در زمان قاجار بود.بعد از روی کار آمدن رضا شاه وی مخالفت کرده و بعد هم به سمت ایل بختیاری فراری شد و تا پایان دوران سید ضیاء همان جا ماند.سپس به مقام وزیر مالیه و بعد به آذربایجان روانه شد.بعد از رسیده رضا خان به نخست وزیری از همکاری با وی خود داری کرد علیرغم اینکه به خدماتش اعتراف کرده بود.بعدها به زندان افتاد که به واسطه ولیعهد(محمد رضا شاه) به ملک خودش منتقل شد.در زمان محمد رضا شاه،مصدق و یارانش احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره)، دکتر محمدحسن کاویانی، دکتر کریم سنجابی، مهندس احمد زیرک زاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)، دکتر سید علی شایگان، شمس الدین امیرعلایی، سید محمود نریمان، ارسلان خلعتبری، ابوالحسن حایری زاده، حسین مکی، مظفر بقائی، عبدالقدیر آزاد، جلالی نایینی (مدیر روزنامه کشور) و دکتر حسین فاطمی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. بعدها که به رزم آرا همین مجلسی ها رای اعتماد دادند با باطل شدن بعضی از صندوقها توسط شاه و بعد از علاء،مصدق به نخست وزیری رسید.
خلاصه قضیه نفت دعوایی بود بر سر نفت ایران که رزم آرا به دلیل اینکه ایران تکنولوژی ندارد مخالف بود.بعدها مصدق بازرگان و مکی را به آبادان فرستاد و شرکت انگلیسی را بیرون کردند و بعدها ایران در لاهه در دادگاهی که قاضیش انگلیسی بود(سر آرنولد مک نایر) و وکالت ایران را یک بلژیکی (هانری رولن )به عهده داشت به پیروزی رسید.
بعد از آن مصدق از شاه خواست که وزارت جنگ را به آو بدهد که شاه مخالفت کرد و مصدق استعفا کرد.حزب توده و ملی مذهبی ها با مصدق ائتلاف کردند(به دلیل اعلام جدایی دین از سیاست)رهبران مذهبی و در راس آنها آیت‌الله کاشانی بازارها را به تعطیلی کشانده و اخطار کردند که اگر قوام بر سر کار بماند، حکم جهاد میدهند(جنگ داخلی).بعدها کاشانی شد رئیس مجلس!
بعد از مدتی سر قضیه افشارطوس و پناه دادن به زاهدی مجادلات میان کاشانی و مصدق بالا گرفت و مصدق سر خود رفراندومی عجیب به پا کرد که در قانون پیش بینی نشده بود و از آنجا که شاه را به خروج از مملکت دعوت کرده بود کلا شاه به این موضوع توجهی نکرد(رفراندوم و انحلال مجلس از اختیارات شاه بود).و سرانجام این در گیریها شد دار و دسته شعبان بی مخ و طیب به تحریک کاشانی(در خطر بودن اسلام)و بازگشت شاه و تبریکات کاشانی.خود مصدق آن وقایع را آمریکایی ندانسته و بیشتر به انگلیسیها بد بین بود در عین حال هدفش را ایجاد پادشاهی به سبک بریتانیا قلمداد می کند.


فضل الله زاهدی:از اهالی همدان ملقب به بصیر دیوان بود.فرماندار نظامی خوزستان و بعد اصفهان در جریان اشغال ایران بود و به ظن همکاری با آلمانها دستگیر شد و به فلسطین برده شد.قبل از نخست وزیری،وزیر کشور بود و بعد از آن نماینده ایران در دفترسازمان ملل در ژنو(اروپا)


منوچهر اقبال:سیاستمدار، پزشک بیماریهای عفونی، رئیس دانشگاه تهران، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران و یک دوره نخست‌وزیر ایران بود.متولد خراسان و تحصیلکرده در دارالفنون بود.سپس به فرانسه رفت و پزشکی گرفت.دکتر اقبال در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ به نخست‌وزیری منصوب شد و تا شهریور ۱۳۳۹ این سمت را داشت. در دوران نخست‌وزیری او حزب ملیون به رهبری او و حزب مردم به رهبری امیراسدالله علم تشکیل شد.انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در دوران نخست وزیری اقبال انجام گرفت. بعد از اعتراضاتی که از سوی احزاب و مردم شد، شاه این انتخابات را مردود اعلام کرد و دکتر منوچهر اقبال از سمت خود استعفاء داد.


 جعفر شریف امامی:جعفر شریف‌امامی، فرزند حاج محمدحسین معروف به نظام الاسلام بود.بعد از تحصیل در مدرسه آلمانیها به همراه تنی چند از طرف وزارت راه به آلمان فرستاده شد و بعد از آن به سوئد رفت و به ایران بازگشت و در راه آهن به پیشرفت و ترقی رسید.در زمان حضور متفقین وی نیز دستگیر شد.در وزارت راه و سازمان برنامه به سمتهای بالا دست پیدا کرد.روابط ایران در دوره نخست وزیری اش  بهبود و انتخابات تجدید شد. اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از فرهنگیان به نام ابوالحسن خانعلی به دست پلیس و استیضاح شدن وی در مجلس استعفا داد. شریف‌امامی به مدت ۱۵ سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را بر عهده داشت از جمله: ریاست هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای دانشگاه تهران. از فعالیت‌های دیگر وی ایجاد دامداری در کرج، شهرک سازی و آپارتمان‌سازی بود.اشاره به این نکته نیز هست که وی فراماسون نیز بوده است!


علی امینی:متولد تهران و از خانواده ای که پدرانش از وزیران(صدر اعظم) مظفر الدین شاه بود و مادرش فخرالدوله دختر مقتدر و مدبر مظفرالدین شاه بود و همسرش نیز یک قاجار بود. پس از اتمام تحصیلات خود در مدرسه دارالفنون تهران به فرانسه رفت و حقوق و اقتصاد خواند و در رشته اقتصاد موفق به اخذ درجه دکترا شد. پس از بازگشت به ایران، با توجه به تمول و نفوذ خانوادگی خیلی زود مدارج ترقی را طی کرد.از اداره کنندگان مذاکرات کنسرسیوم بود.کوشش‌های او در کاهش نقش شاه در اداره امور کشور با حمایت بخشی از دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، خیلی زود با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه پهلوی و عدم همراهی اپوزیسیون شاه مواجه شد. و نتیجتا او پس از ناامیدی از همراهی جبهه ملی مجبور به کناره گیری شد.



۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

همه مردان شاه(یک)

محمد علی فروغی:متولد اصفهان از خانواده ای یهودی که ساکن بغداد بوده و بعدها به اصفهان آمده بودند متولد شد.تحصیلاتش در زمینه علوم پزشکی و ادبیات بود.در مدرسه سیاسی تدریس می کرد و بعدها مدیر شد.معلم احمد شاه،کفیل نخست وزیری در دوران انتقال حکومت و  نخست وزیر رضا شاه و محمد رضا شاه بود.در ۱۸ تیر ۱۳۰۷ به عنوان نمایندهٔ ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو که برای تخفیف تشنجات بین المللی تشکیل شده بود شرکت کرد و در جریان دهمین اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست این جامعه رسید.

علی سهیلی:اولین نخست وزیر محمد رضا شاه پهلوی متولد تبریز بود.بعدها به تهران آمدند.تحصیلاتش در رشته علوم سیاسی و مسلط به فرانسه و انگلیسی بود.از پست های او می توان به وزارت خارجه،سفارت ایران در لندن،استانداری و وزارت کشور اشاره کرد.از مهمترین خدمات نخست وزیری اش خروج نیروهای متفقین از ایران و به دست آوردن مجدد استقلال ایران بود.

احمد قوام:ملقب به قوام‌السلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخست‌وزیر شد که دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی بود. او فرزند میرزاابراهیم معتمدالسلطنه و نوهٔ محمد قوام‌الدوله آشتیانی و برادر کوچک‌تر وثوق‌الدوله بود.قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان و غائلهٔ آذربایجان در دوران نخست وزیری قوام رخ داد.فرمان مشروطیت ایران که به امضای مظفرالدین شاه قاجار رسید به قلم قوام است.


محمد ساعد:متولد مراغه و تحصیلکرده در روسیه و سوییس بود.به زبان‌های ترکی، عربی، روسی، آلمانی و فرانسوی آشنایی کامل داشت.به غیر از نخست وزیری،در پستهای مختلفی در وزارت خارجه و غالبا سفیر ایران در ترکیه،روسیه و ایتالیا بود و نماینده چندین دوره مجلس و استانداری آذربایجان از دیگر مناصبش بود.ساعد در انعقاد پیمان سه‌گانه که در زمستان ۱۳۲۰ در تهران به تصویب مجلس رسید نقش عمده‌ای داشت و از وقایع مهم دوران وزارت خارجهٔ او ورود سران سه کشور بزرگ به تهران و برگزاری کنفرانس تهران بود.فعالیت حزب توده در دوره او به اوج رسید و در دوره دوم نخست وزیری اش با قضیه ترور شاه به پایان رسید.تشکیل مجلس موسسان نیز در زمان وی بود.


ابراهیم حکیمی:متولد تبریز و بزرگ شده اصفهان است.تحصیلاتش در رشته پزشکی و در فرانسه است.پزشک مخصوص مظفرالدین شاه بود ولی در زمان محمد علی شاه بر ضد او فعالیت می کند و در قضیه به توپ بستن مجلس به سفارت فرانسه پناهنده می شود.در دوران قاجار با پیوستن به مشروطه خواهان نماینده مجلس و وزیر می شود.از کارهای مهم حکیمی در دوره‌های وزارت او (تا روی کارآمدن رضاخان)، تأسیس مدرسه حقوق زیر نظر وزارت معارف، تأسیس مدرسه نقاشی به ریاست کمال‌الملک، تصویب قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور، و تأسیس دارالمعلمین بود وتاسیس حزب تجدد در زمان رضا شاه.در دوران نخست وزیری او بود که آذربایجان و پیشه وری اعلام جدایی و تشکیل دولت کردند.که بعدها در دوره قوام و با خروج نیروهای شوروی سرکوب شد.

محسن صدر:متولد محلات و فرزند یک روضه خوان بود و درسهای اولیه اش درسهای حوزوی مانند بود.از طریق عمویش وارد دربار قاجار شده و معلم یکی از فرزندان ناصر الدین شاه شد و به همراه او در همدان حکومت می کرد. در قضیه مشروطه نقش قضاوت به وی سپرده شد و وی هم بسیاری را به چوبه های دار سپرد.دوره نخست وزیری اش همراه با بحران آذربایجان بود.

عبدالحسین هژیر:متولد تهران و در کودکی بینایی یک چشمش را از دست داد.در دارالفنون تحصیل کرد و زبان فرانسه را به خوبی فرا می گیرد و سپس به مدرسه علوم سیاسی می رود.وارد وزارت خارجه می شود.به سفارت  شوروی در ایران می رود.بعد از آن در وزارت راه بازرس می شود و بعد به وزارت دارایی می رود.وی در این سمت از طرف تقی ‏زاده مأموریت یافت که کلیه پرونده‏های مربوط به شرکت نفت ایران و انگلیس را مطالعه و گزارش جامعی تهیه نماید. در جریان تجدیدنظر در قرارداد دارسی (۱۹۳۳) هژیر از دست‏اندرکاران بود و قسمت اعظم مدارکی را که داور همراه خود در دادگاه لاهه ارائه داد همه اسناد و مدارکی بود که هژیر با مطالعهٔ دقیق پرونده‏ها انتخاب کرده بود.از دیگر مشاغل وی در بیمه،مفتش بانک ملی،ساختمان،مدیر کل وزارت دارایی و معاونت بانک ملی بود.بعدها وزیر کار و هنر و بعد وزیر دارایی شد.از ابتدای نخست وزیری اش با مشکلاتی که کاشانی و نواب صفوی برایش درست کرده بودند دست و پنجه نرم کرد.او حتی برای نشان حسن نیتش به آخوندها،فروش مشروبات الکلی را در مشهد و قم ممنوع کرد.اما او را به ظاهر سازی متهم کردند.استضاحش کردند اما قاطعانه از خود دفاع کرد و رای اعتماد قاطعانه ای هم گرفت.
هژیر در مجلس شورای ملی از اکثریت قابل توجهی برخوردار بود ولی مطبوعات تهران و شهرستانها از حمله به او کوتاهی نمی‏کردند و همه روزه اتهامات زیادی به وی وارد می‏ساختند. سرانجام هژیر در مقابل جوّی که مخالفین ایجاد کرده بودند تاب مقاومت نیاورد و با آن که در مجلس از حمایت اکثریت برخوردار بود، در روز پنجم آبان ماه ۱۳۲۷ پس از پنج ماه درگیری از کار کناره گرفت. یکی از اقدامات هژیر در دوران زمامداری، برقراری مجدد روابط سیاسی بین ایران و عربستان سعودی بود که رفت و آمد زائران خانهٔ خدا دوباره برقرار شد.
عبدالحسین هژیر در انتخابات مجلس مؤسسان دوم در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ از تهران به نمایندگی انتخاب شد، و در ۲۸ تیر ماه ۱۳۲۸ به سمت وزیر دربار منصوب شد. در روز ۱۳ آبان ماه ۱۳۲۸ در مجلس عزاداری و روضه‌خوانی دربار در مسجد سپهسالار هدف گلولهٔ سید حسین امامی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و روز بعد در سن ۴۷ سالگی درگذشت.

رزم آرا:متولد تهران و تحصیلکرده در دارالفنون،الیانس و مدرسه نظامی مشیر الدوله بود.در عملیاتی در شمال برای مقابله با جنگلی‌ها و در آذربایجان در سرکوب اسماعیل آقا سیمیتقو شرکت موثر داشت و در ۱۲۹۹ درجه ستوان دومی گرفت.
پس از احراز درجه افسری در اثر اقداماتی که کرده بود به درجه سلطانی ارتقا مقام یافت و در سال ۱۳۰۲ همراه با افسران جوان به منظور فراگیری فنون نظامی، عازم فرانسه(دانشگاه سن سیر)شد.
با انورالملوک هدایت، خواهر صادق هدایت، ازدواج کرد. در ۱۳۰۸ مامور عملیات نظامی در لرستان و کوچ دادن طایفه‌های یاغی بود. پس از انتقال به تهران او را مأمور تشکیل دایره جغرافیایی ارتش کردند. در شهریور ۱۳۲۰، که نیروهای متفقین به ایران حمله کردند، او در شورای عالی جنگ در حضور رضاشاه ترک مخاصمه را توصیه کرد. پس از فروپاشی ارتش، در مهر ۱۳۲۰ به فرماندهی لشکر یک در تهران برگزیده شد و آن را دوباره سازمان داد.
در سال ۱۳۲۳ به درجه سرلشکری رسید، بنابراین مجددا به ریاست ستاد ارتش بازگشت. این فرصتی بود تا روزنامه نگاران دوست رزم آرا زمینه حذف مخالفین او را فراهم آورند. انتشار جزوات شرح حال تیمساران منبعث از اطلاعاتی بود که او در اختیار آنان می گذاشت تا افراد موثر ارتش را متزلزل کند و مشاغل حساس را در اختیار دوستان خود قرار دهد. اما چهارده ماه بعد سرلشکر حسن ارفع جایگزین او شد و در ۴۴ سالگی با بازنشستگی اجباری او را از گردونه خارج کرد. بنابراین رزم آرا برای بازگشت به قدرت ناچار شد با کمک مظفر فیروز و رهبران حزب توده، به قوام السلطنه نزدیک شود. 
سپس با پیش آمدن قضیه پیشه وری و مهاباد و جنوب،قوام وی را به ریاست ستاد ارتش انتخاب کرد و بعد از فیصله ماجرا نظر شاه به وی جلب شد ولی خود رزم آرا سبب تضعیف قوام شد.در سال بیست و هفت به درجه سپهبدی رسید.دو سال بعد در شرایطی نخست وزیر شد که مجلس وقت دل خوشی از او نداشت و کابینه اش شش وزیر کم داشت.
در مجلس سنا دکتر متین دفتری، سیدمحمد تدین، سرلشکر زاهدی، عدل الملک دادگر، دکتر حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچگاه از مخالفت با رزم ارا دست بر نداشتند. در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشت نفری جبهه ملی به زعامت دکتر مصدق با او از در جنگ برآمدند. از این رو صدارت رزم آرا با جنجال نفت همراه شد و او ناگزیر شد لایحه قرارداد گس-گلشائیان که دولت ساعد به مجلس داده بود را پس بگیرد. سرانجام فدائیان اسلام تصمیم گرفتند روز ۱۶ اسفند قبل از ظهر درحالی که علی رزم آرا برای شرکت در مجلس ختم آیت‌الله فیض به مسجد شاه می‌رود، او را ترور انقلابی کنند. گلوله علی طهماسبی در حیات مسجد بر سینه او نشست و در دم جان سپرد.در سال ۱۳۳۱ هنگامی که جبهه ملی در مجلس در اوج قدرت بود، به وسیله نمایندگان طرحی تهیه و تصویب شد که خلیل طهماسبی را از زندان آزاد می‌کرد. این ماده واحده تاکید داشت : چون خیانت علی رزم ارا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است، بر فرض اینکه قاتل او خلیل طهماسبی باشد، از طرف مردم ایران بیگناه شناخته شده و تبرئه می‌شود! قتل رزم‌آرا عملاً به روند ملی شدن صنعت نفت ایران سرعت بخشید و کم‌تر از دو هفته پس از این حادثه، لایحه ملی شدن نفت در پایان سال ۱۳۲۹ در مجلس تصویب شد.