۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

همه مردان شاه(دو)

حسین علاء:متولد تهران بود و پدرش علاء السلطنه.کودکیش را در قفقاز گذراند و بعدها برای تحصیل به لندن رفته و پروانه وکالتش را نیز از بریتانیا دریافت کرد و در بازگشت به ایران به وزارت خارجه رفت .در دوره پنجم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و همراه با مدرس، تقی‌زاده و مصدق با خلع قاجاریه مخالفت کرد.در دوره رضاشاه چندبار وزیر شد. در جریان وقایع آذربایجان و شکایت ایران از شوروی به شورای امنیت به عنوان سفیر ایران در آمریکا فعالیت زیادی کرد.پس از بازگشت به ایران وزیر خارجه و بعد از کشته شدن رزم‌آرا، نخست‌وزیر شد. در دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق وزیر دربار بود.پس از برکناری زاهدی دوباره نخست‌وزیر شد. از کوشش فدائیان اسلام برای کشتنش جان به‌در برد.

محمد مصدق:متولد یک خانواده اشرافی و با نفوذ قاجار در تهران بود. پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی از اقوام بختیاری و وزیر دفتر ناصرالدین شاه و مادرش شاهزاده نجم‏السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران دختر عموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود.در سن سیزده سالگی فقط از بودجه دولتی چهار حقوق متفاوت دریافت می کرد.سپس به اتفاق شوی جدید مادر به تبریز منتقل شده و با زبان آذری آشنایی پیدا می کند.یکسال بعد که مظفرالدین شاه برای تاج گذاری به تهران می آید وی و خانواده به تهران آمده به همراه فرمانفرما داییش علیه اتابک توطئه کرده و مصدق والی خراسان و میرزای فرمانفرما به وزارت جنگ می رسد.پس از آن سیستمی را به وجود می آورند که تبدیل به بزرگ سرمایه داران ایران می شوند.
فهرستی که در آن زمان به چاپ رسید، ۹۳ مالک بزرگ یا فئودال ایران را نام برده بود که از جمله نامهای نامی آن زمان به چشم می‌خورد: حضرت اقدس والا آقای عضد السلطان (شوهر خواهر مصدق)؛ حضرت مستطابه علیه عالیه حضرت علیا دامت شوکتها (خاله مصدق)؛ حضرت والا آقای عبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق)؛ جناب آقای امام جمعه (برادر زن مصدق)؛ جناب حاجی ناصرالسلطنه (برادر شوهر مادر مصدق)؛ جناب مستطاب اجل آقای وزیر دفتر (میرزا حسین برادر مصدق)؛ حاجیه نجم السلطنه (مادر مصدق)؛ جناب آقای ظهیرالاسلام (برادر زن مصدق)؛ جناب وکیل الملک (شوهر مادر مصدق) و جناب مصدق السلطنه!!ده سال بعد بر اثر پیمان بین ایران و روسیه و تضرر بازرگانان و تعطیلی بازار مشروطه اتفاق افتاد.بعدها وارد مدرسه تازه تاسیس علوم سیاسی شد اما چون رفتن به مدرسه حقوقش را قطع می کرد در منزل به صورت خصوصی به مطالعه مشغول شد تا اینکه بعدها مقام مستوفی را که منفور شده بود را نزد میرزا رضا گرگانی به امانت گذاشت!بعدها که تصمیم گرفت به مجلس راه پیدا کند از منطقه اصفهان به مشکل سنی برخورد که علیرغم دستکاری در سن و سال و قانون جدید نتوانست وارد مجلس شود.در عوض با دستکاری دیگری در سنش توانست برای خروج از ایران گذرنامه بگیرد:"من می‌خواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت کنم احتیاج به گذرنامه داشتم که طبق تصویب‌نامه هیئت وزیران به کسانی داده می‌شد که دارای سجل احوال (شناسنامه) باشند. نظر به اینکه سال ولادتم در پشت قرآنی نوشته شده بود که در دست نبود، آن را بدون تحقیق و تشخیص اختلاف سال قمری با شمسی در کلانتری ۳ شهر تهران نوشتم که شناسنامه صادر شد"
مصدق با زهرا دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام سومین امام جمعه تهران در بیست و دو سالگی ازدواج کرد.در مدرسه علوم سیاسی پاریس و در نوشاتل سوئیس موفق به اخذ دکترا شد.موضوع پایان نامه دکترای وی ارث در احکام اسلامی بود!
پس از بازگشت ابتدا به تدریس در مدرسه علوم سیاسی پرداخت.بعدها عضو حزبهای اعتدال و دموکرات شد.وزیر مالیه و دادگستری و والی فارس از پستهای او در زمان قاجار بود.بعد از روی کار آمدن رضا شاه وی مخالفت کرده و بعد هم به سمت ایل بختیاری فراری شد و تا پایان دوران سید ضیاء همان جا ماند.سپس به مقام وزیر مالیه و بعد به آذربایجان روانه شد.بعد از رسیده رضا خان به نخست وزیری از همکاری با وی خود داری کرد علیرغم اینکه به خدماتش اعتراف کرده بود.بعدها به زندان افتاد که به واسطه ولیعهد(محمد رضا شاه) به ملک خودش منتقل شد.در زمان محمد رضا شاه،مصدق و یارانش احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره)، دکتر محمدحسن کاویانی، دکتر کریم سنجابی، مهندس احمد زیرک زاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)، دکتر سید علی شایگان، شمس الدین امیرعلایی، سید محمود نریمان، ارسلان خلعتبری، ابوالحسن حایری زاده، حسین مکی، مظفر بقائی، عبدالقدیر آزاد، جلالی نایینی (مدیر روزنامه کشور) و دکتر حسین فاطمی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. بعدها که به رزم آرا همین مجلسی ها رای اعتماد دادند با باطل شدن بعضی از صندوقها توسط شاه و بعد از علاء،مصدق به نخست وزیری رسید.
خلاصه قضیه نفت دعوایی بود بر سر نفت ایران که رزم آرا به دلیل اینکه ایران تکنولوژی ندارد مخالف بود.بعدها مصدق بازرگان و مکی را به آبادان فرستاد و شرکت انگلیسی را بیرون کردند و بعدها ایران در لاهه در دادگاهی که قاضیش انگلیسی بود(سر آرنولد مک نایر) و وکالت ایران را یک بلژیکی (هانری رولن )به عهده داشت به پیروزی رسید.
بعد از آن مصدق از شاه خواست که وزارت جنگ را به آو بدهد که شاه مخالفت کرد و مصدق استعفا کرد.حزب توده و ملی مذهبی ها با مصدق ائتلاف کردند(به دلیل اعلام جدایی دین از سیاست)رهبران مذهبی و در راس آنها آیت‌الله کاشانی بازارها را به تعطیلی کشانده و اخطار کردند که اگر قوام بر سر کار بماند، حکم جهاد میدهند(جنگ داخلی).بعدها کاشانی شد رئیس مجلس!
بعد از مدتی سر قضیه افشارطوس و پناه دادن به زاهدی مجادلات میان کاشانی و مصدق بالا گرفت و مصدق سر خود رفراندومی عجیب به پا کرد که در قانون پیش بینی نشده بود و از آنجا که شاه را به خروج از مملکت دعوت کرده بود کلا شاه به این موضوع توجهی نکرد(رفراندوم و انحلال مجلس از اختیارات شاه بود).و سرانجام این در گیریها شد دار و دسته شعبان بی مخ و طیب به تحریک کاشانی(در خطر بودن اسلام)و بازگشت شاه و تبریکات کاشانی.خود مصدق آن وقایع را آمریکایی ندانسته و بیشتر به انگلیسیها بد بین بود در عین حال هدفش را ایجاد پادشاهی به سبک بریتانیا قلمداد می کند.


فضل الله زاهدی:از اهالی همدان ملقب به بصیر دیوان بود.فرماندار نظامی خوزستان و بعد اصفهان در جریان اشغال ایران بود و به ظن همکاری با آلمانها دستگیر شد و به فلسطین برده شد.قبل از نخست وزیری،وزیر کشور بود و بعد از آن نماینده ایران در دفترسازمان ملل در ژنو(اروپا)


منوچهر اقبال:سیاستمدار، پزشک بیماریهای عفونی، رئیس دانشگاه تهران، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران و یک دوره نخست‌وزیر ایران بود.متولد خراسان و تحصیلکرده در دارالفنون بود.سپس به فرانسه رفت و پزشکی گرفت.دکتر اقبال در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ به نخست‌وزیری منصوب شد و تا شهریور ۱۳۳۹ این سمت را داشت. در دوران نخست‌وزیری او حزب ملیون به رهبری او و حزب مردم به رهبری امیراسدالله علم تشکیل شد.انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در دوران نخست وزیری اقبال انجام گرفت. بعد از اعتراضاتی که از سوی احزاب و مردم شد، شاه این انتخابات را مردود اعلام کرد و دکتر منوچهر اقبال از سمت خود استعفاء داد.


 جعفر شریف امامی:جعفر شریف‌امامی، فرزند حاج محمدحسین معروف به نظام الاسلام بود.بعد از تحصیل در مدرسه آلمانیها به همراه تنی چند از طرف وزارت راه به آلمان فرستاده شد و بعد از آن به سوئد رفت و به ایران بازگشت و در راه آهن به پیشرفت و ترقی رسید.در زمان حضور متفقین وی نیز دستگیر شد.در وزارت راه و سازمان برنامه به سمتهای بالا دست پیدا کرد.روابط ایران در دوره نخست وزیری اش  بهبود و انتخابات تجدید شد. اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از فرهنگیان به نام ابوالحسن خانعلی به دست پلیس و استیضاح شدن وی در مجلس استعفا داد. شریف‌امامی به مدت ۱۵ سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را بر عهده داشت از جمله: ریاست هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای دانشگاه تهران. از فعالیت‌های دیگر وی ایجاد دامداری در کرج، شهرک سازی و آپارتمان‌سازی بود.اشاره به این نکته نیز هست که وی فراماسون نیز بوده است!


علی امینی:متولد تهران و از خانواده ای که پدرانش از وزیران(صدر اعظم) مظفر الدین شاه بود و مادرش فخرالدوله دختر مقتدر و مدبر مظفرالدین شاه بود و همسرش نیز یک قاجار بود. پس از اتمام تحصیلات خود در مدرسه دارالفنون تهران به فرانسه رفت و حقوق و اقتصاد خواند و در رشته اقتصاد موفق به اخذ درجه دکترا شد. پس از بازگشت به ایران، با توجه به تمول و نفوذ خانوادگی خیلی زود مدارج ترقی را طی کرد.از اداره کنندگان مذاکرات کنسرسیوم بود.کوشش‌های او در کاهش نقش شاه در اداره امور کشور با حمایت بخشی از دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، خیلی زود با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه پهلوی و عدم همراهی اپوزیسیون شاه مواجه شد. و نتیجتا او پس از ناامیدی از همراهی جبهه ملی مجبور به کناره گیری شد.



هیچ نظری موجود نیست: