فقر،بیکاری،جنایت، ناکارآمدی بوروکراسی و تخریب میراث فرهنگی و محیط زیست و ...همگی از آثار یک حکومت دیکتاتور حیوان صفت است.خوب به هر حال در چنین حکومتهایی مردم تلاش می کنند راهی برای رسیدن به آزادی بیشتر و حقوق اجتماعی بهتری دست پیدا کنند.اما این تنها آغاز راه است.
در واقع نباید تصور کرد که حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری در شرایط خفقان و یا در دوران رکود و از میان سیاهیها ظاهر میشوند .در تاریخ معاصر این پدیده غالبا در کشورهایی به وجود آمده که در حال توسعه سیاسی،اجتماعی و اقتصادی بودند. در این شرایط به طرز عجیبی جامعه راه معکوس را می پیماید که شاید نوعی مقاومت است در برابر تحول از زندگی سنتی به مدرن.در این زمان،نظامیان،افراد جاه طلب،روحانیون دینی،و گروهایی با ایدئولوژی خاص از موقعیت به وجود آمده استفاده کرده و کم کم خواسته خود را طوری که خواست جامعه به نظر آید به کرسی می نشانند.کودتاها شکل می گیرد،اعدامهای دسته جمعی انجام میشود و تلاش می شود که اطاعت بی چون و چرا در افراد نهادینه شود.حکومت سعی در تضعیف نهادهای اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و گاها دینی دارد و سعی میکند که آنها را تحت کنترل در بیاورد.اما بدترین اتفاقی که حکومتهای دیکتاتور درصدد انجام آن هستند "اتمیزه" کردن مردم است.بدین معنا که مردم به توده ای از افراد جدا از یکدیگر تبدیل شده که توانایی همکاری برای رسیدن به هدفی مشترک را ندارند،نمی توانند به یکدیگر اعتماد کنند و خود نیز فاقد خلاقیت برای انجام کاری می باشند.
خوب نتیجه مشخص است،مردم ضعیف می شوند،اعتماد به نفس و نیروی مقاومتشان از میان میرود.مردم آنقدر میترسند که نمی توانند نفرت خود را از دیکتاتوری و عطششان برای رسیدن به آزادی را حتی برای دوستان و نزدیکان بازگو کنند.مردم از اینکه به صورت عملی به مقاومت عمومی فکر کنند وحشت زده می شوند و می گویند:"مگر مقاومت چه فایده ای دارد؟"و ترجیح می دهند به جای پاسخ به این پرسش،با رنجی بی هدف و آینده ای بی امید زندگی کنند.
نکته آنکه این روزها اوضاع بدتر هم شده است.در گذشته گاها در میان مردم حرکتهای اعتراضی توده ای و یا صنفی چه به صورت نمادین و چه به صورت نشان دادن مقاومت،شجاعانه انجام میشد.اما این حرکات به دلایل متعدد فاقد تاثیر بودند،چرا که دو مولفه اصلی چیرگی بر ترس در مردم و شکستن عادت پیروی از حکومت را نداشتند.نه تنها پیروزی در بر نداشتند بلکه در اثر فشارها،کشتارها و شکنجه ها ترس را شدت می بخشیدند.
راه حل هايی که در اولين قدم به ذهن می رسند، غيرقابل استفاده اند؛ قانون اساسی، قوانين قضايی و افکار عمومی غالبا به سادگی از طرف ديکتاتورها ناديده گرفته ميشوند.به صورت کاملا منطقی با مشاهده بی رحمی ها، شکنجه ها، مفقود شد نها و کشته شد ن ها معمولا نتيجه گرفته می شود که تنها خشونت می تواند به ديکتاتوری ها پايان دهد . قربانيان خشمگين خشونت ها و اطرفيان آن ها گاهی علی رغم مشاهده عدم توازن قوا، تلاش مي کنند با جمع آوری و نظم دهی به نيروهای مخالف دولت و تجهيز آ ن ها باتمام امکاناتی که در اختيار دارند، عليه ديکتاتوری مبارزه کنند . اين مردمان با شجاعت مبارزه میکنند و هزينه های مادی و جانی بسياری در قبال مبارزه خود می پردازند.در صورت انتخاب خشونت به عنوان راه مبارزه پا به ميدانی نهاده ايم که ديکتاتورها در آن برتری دارند . ديکتاتورها هميشه خود را برای بکارگيری خشونت در مقياسي خارق العاده مجهز کرده اند. دموکرات ها هرچقدر هم که دوام بياورند، در نهايت مجبور خواهند بود تا در مقابل حقايق خشن نظامی سر تسليم فرود آورند . ديکتاتورها تقريبا هميشه در سخت افزار جنگی، تسليحات، حمل و نقل و حجم نيروهای نظامی برتری دارند و آزادی خواهان تقريبا هيچ گاه، حتی با وجود ايمان واراده راسخشان، شانسی برای پيروزی نخواهند داشت.
حتی افراد غیر واقع بین وارد جنگهای چریکی میشوند که نه تنها راهی نیست برای رسیدن به دموکراسی،بلکه در بسیاری از موارد سبب آسیب رساندن به مردم خودی میشود،جدا از این مسئله که به هر حال،هرچقدر هم استراتژی درستی داشته باشند و از حمایت داخلی و خارجی هم برخوردار باشند،این نوع جنگها بسیار طولانی بوده و ریزش نیرو در اثر ترس یا کشته شدن دارد و چه بسا جهت دهی و تصمیم گیریها در این گروهها را کاملا دگرگون سازد.از سوی دیگر به فرض اگر این جنبشهای چریکی به پیروزی هم برسند،با توجه به تلاششان برای از بین بردن بازماندگان رژیم سابق،تمرکز نظامیان در قدرت جدید و تضعیف سایر نهادهای اجتماعی،دیکتاتورتر از حکومت قبلی رفتار خواهند کرد.
شاید کودتای نظامی هم یکی از روشهای ساده وسریع جهت رهایی از رژیمهای دیکتاتوری به نظر آید.نکته اول اینکه کودتا هیچ تغییری در توزیع نامتناسب قدرت میان مردم،الیت حاکم و نیروهای نظامی نمیدهد.فقط بیرون رفتن یک گروه و جایگزین شدن گروه فرصت طلب دیگر در همان موقعیت هاست.که با توجه به حمایت به ظاهر مردمی که دارند شاید تا مدتها هم دغدغه حقوق بشر و دموکراسی را نیز نداشته باشند.
رای گیری هم تحت حکومت استبدادی راه حل مناسبی برای ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی نیستند.این رای گیریها در واقع همه پرسی هایی هستند که تنها به منظور تایید نظام حاکم و از میان کاندیداهای دستچین شده رژیم دیکتاتور است.اگر کاندیدای مخالفی هم برای گرم شدن تنور انتخابات به لیست اضافه شود و حتی اگر انتخاب هم شود،نتیجه به راحتی از طرف دیکتاتور رد میشود.حتی احتمال دارد که کاندیدای پیروز،دستگیر و یا در مواردی اعدام شود.اصولا دیکتاتور انتخاباتی را برگزار نمیکنند که آنها را از تخت به زیر بکشد.
گاهی هم افرادی که به دلایل مختلف مجبور به ترک وطن شده اند ،با نگاهی به شرایط داخل و عدم موفقیت،در صدد کمک گرفتن از نیروهای بین المللی بر می آیند.در این زمان مردم تحت ستم داخل کشور،بسیار نا امید هستند و موقتا توان مبارزه خود را از دست داده اند،راهی را برای نجات خویش نمی یابند.در این حالت امید رهایی را به دیگران میبندند و منتظر دخالتهای نيروهای بيگانه می مانند. اين نيروی نجات دهنده خارجی مي تواند محصول اتفاق نظر کشورهای ديگر، سازمان ملل متحد، کشوری خاص يا تصويب قوانين بين المللی اقتصادی(تحریم) و سياسی عليه ديکتاتوری موجود در کشور باشد.سناریویی دلچسب که پروسه ای است بسیار طولانی که غالبا هم به وقوع نمی پیوندد و در پشت پرده این انتظار حقایق دیگری در جریان است،دولتهای دیگر بر سر منافع خود با رژیم حاکم به توافق می رسند و از آنها حمایت هم کرده و مردم تحت ستم را قربانی کرده،از سیاسیون خارج نشین چشم پوشی میکنند.اگر هم فعالیتی داشته باشند،صرفا برای به دست آوردن کنترل و اهرمهای سیاسی و نظامی است.در حقیقت زمانی نیروهای خارجی فعالانه وارد عمل میشوند که مقاومتهای مردمی پایه های رژیم دیکتاتوری را حسابی لرزانده باشد.اما این نکته حائز اهمیت است که در صورت بروز تحرکات داخلی،حمایت های جهانی از آن می تواند بسیار مفید واقع شود.برای مثال تحريم های اقتصادی بين المللی، ممنوعيت ها، قطع روابط ديپلوماتيک، اخراج از سازمان های بين المللی، محکوميت توسط بخش های مختلف سازمان ملل متحد و موارد مشابه می تواند کمک عظيمی برای اين حرکت ها باشد . به هرحال، در غياب يک نهضت مقاومت قدرتمند داخلی، احتمال وقوع موارد بالا کم بوده، در صورت اجرا نيز تاثير چندانی نخواهند داشت.
برای به زانو درآوردن ديکتاتور با کمترين هزينه ، چهار قدم اصلی بايد برداشته شود :
۱. لازم است اراده، اعتماد به نفس و مهار تهای مربوط به مقاومت در مردم تحت ستم تقويت شود.
۲. لازم است گرو ههای اجتماعی مستقل و سازما نهای ويژه مردم تحت ستم ايجاد و تقويت شود.
۳. لازم است نيروي داخلی قدرتمندی ايجاد شود
۴. لازم است طرح استراتژيک خردمندانه ای برای کسب آزادی طراحی شده، با مهارت اجرا شود.
چارلز استیوارت پارنل می گوید:"تکیه بر دولت هیچ سودی ندارد،لازم است به اراده خود تکیه کنید،با ایستادن در کنار یکدیگر خود را یاری کنید،کسانی که ضعیف هستند را تقویت کنید،پیوندها را بین خود برقرار کنید،خود را سازمان دهید،وقتی که تقاضای خود را برای به کرسی نشاندن آماده کردید،آنگاه،و نه پیش از آن،به کرسی خواهد نشست."
آزاد شدن از قید دیکتاتوریها،نهایتا وابسته به عملکرد مردمی است که می خواهند آزاد زندگی کنند.
در واقع نباید تصور کرد که حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری در شرایط خفقان و یا در دوران رکود و از میان سیاهیها ظاهر میشوند .در تاریخ معاصر این پدیده غالبا در کشورهایی به وجود آمده که در حال توسعه سیاسی،اجتماعی و اقتصادی بودند. در این شرایط به طرز عجیبی جامعه راه معکوس را می پیماید که شاید نوعی مقاومت است در برابر تحول از زندگی سنتی به مدرن.در این زمان،نظامیان،افراد جاه طلب،روحانیون دینی،و گروهایی با ایدئولوژی خاص از موقعیت به وجود آمده استفاده کرده و کم کم خواسته خود را طوری که خواست جامعه به نظر آید به کرسی می نشانند.کودتاها شکل می گیرد،اعدامهای دسته جمعی انجام میشود و تلاش می شود که اطاعت بی چون و چرا در افراد نهادینه شود.حکومت سعی در تضعیف نهادهای اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و گاها دینی دارد و سعی میکند که آنها را تحت کنترل در بیاورد.اما بدترین اتفاقی که حکومتهای دیکتاتور درصدد انجام آن هستند "اتمیزه" کردن مردم است.بدین معنا که مردم به توده ای از افراد جدا از یکدیگر تبدیل شده که توانایی همکاری برای رسیدن به هدفی مشترک را ندارند،نمی توانند به یکدیگر اعتماد کنند و خود نیز فاقد خلاقیت برای انجام کاری می باشند.
خوب نتیجه مشخص است،مردم ضعیف می شوند،اعتماد به نفس و نیروی مقاومتشان از میان میرود.مردم آنقدر میترسند که نمی توانند نفرت خود را از دیکتاتوری و عطششان برای رسیدن به آزادی را حتی برای دوستان و نزدیکان بازگو کنند.مردم از اینکه به صورت عملی به مقاومت عمومی فکر کنند وحشت زده می شوند و می گویند:"مگر مقاومت چه فایده ای دارد؟"و ترجیح می دهند به جای پاسخ به این پرسش،با رنجی بی هدف و آینده ای بی امید زندگی کنند.
نکته آنکه این روزها اوضاع بدتر هم شده است.در گذشته گاها در میان مردم حرکتهای اعتراضی توده ای و یا صنفی چه به صورت نمادین و چه به صورت نشان دادن مقاومت،شجاعانه انجام میشد.اما این حرکات به دلایل متعدد فاقد تاثیر بودند،چرا که دو مولفه اصلی چیرگی بر ترس در مردم و شکستن عادت پیروی از حکومت را نداشتند.نه تنها پیروزی در بر نداشتند بلکه در اثر فشارها،کشتارها و شکنجه ها ترس را شدت می بخشیدند.
راه حل هايی که در اولين قدم به ذهن می رسند، غيرقابل استفاده اند؛ قانون اساسی، قوانين قضايی و افکار عمومی غالبا به سادگی از طرف ديکتاتورها ناديده گرفته ميشوند.به صورت کاملا منطقی با مشاهده بی رحمی ها، شکنجه ها، مفقود شد نها و کشته شد ن ها معمولا نتيجه گرفته می شود که تنها خشونت می تواند به ديکتاتوری ها پايان دهد . قربانيان خشمگين خشونت ها و اطرفيان آن ها گاهی علی رغم مشاهده عدم توازن قوا، تلاش مي کنند با جمع آوری و نظم دهی به نيروهای مخالف دولت و تجهيز آ ن ها باتمام امکاناتی که در اختيار دارند، عليه ديکتاتوری مبارزه کنند . اين مردمان با شجاعت مبارزه میکنند و هزينه های مادی و جانی بسياری در قبال مبارزه خود می پردازند.در صورت انتخاب خشونت به عنوان راه مبارزه پا به ميدانی نهاده ايم که ديکتاتورها در آن برتری دارند . ديکتاتورها هميشه خود را برای بکارگيری خشونت در مقياسي خارق العاده مجهز کرده اند. دموکرات ها هرچقدر هم که دوام بياورند، در نهايت مجبور خواهند بود تا در مقابل حقايق خشن نظامی سر تسليم فرود آورند . ديکتاتورها تقريبا هميشه در سخت افزار جنگی، تسليحات، حمل و نقل و حجم نيروهای نظامی برتری دارند و آزادی خواهان تقريبا هيچ گاه، حتی با وجود ايمان واراده راسخشان، شانسی برای پيروزی نخواهند داشت.
حتی افراد غیر واقع بین وارد جنگهای چریکی میشوند که نه تنها راهی نیست برای رسیدن به دموکراسی،بلکه در بسیاری از موارد سبب آسیب رساندن به مردم خودی میشود،جدا از این مسئله که به هر حال،هرچقدر هم استراتژی درستی داشته باشند و از حمایت داخلی و خارجی هم برخوردار باشند،این نوع جنگها بسیار طولانی بوده و ریزش نیرو در اثر ترس یا کشته شدن دارد و چه بسا جهت دهی و تصمیم گیریها در این گروهها را کاملا دگرگون سازد.از سوی دیگر به فرض اگر این جنبشهای چریکی به پیروزی هم برسند،با توجه به تلاششان برای از بین بردن بازماندگان رژیم سابق،تمرکز نظامیان در قدرت جدید و تضعیف سایر نهادهای اجتماعی،دیکتاتورتر از حکومت قبلی رفتار خواهند کرد.
شاید کودتای نظامی هم یکی از روشهای ساده وسریع جهت رهایی از رژیمهای دیکتاتوری به نظر آید.نکته اول اینکه کودتا هیچ تغییری در توزیع نامتناسب قدرت میان مردم،الیت حاکم و نیروهای نظامی نمیدهد.فقط بیرون رفتن یک گروه و جایگزین شدن گروه فرصت طلب دیگر در همان موقعیت هاست.که با توجه به حمایت به ظاهر مردمی که دارند شاید تا مدتها هم دغدغه حقوق بشر و دموکراسی را نیز نداشته باشند.
رای گیری هم تحت حکومت استبدادی راه حل مناسبی برای ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی نیستند.این رای گیریها در واقع همه پرسی هایی هستند که تنها به منظور تایید نظام حاکم و از میان کاندیداهای دستچین شده رژیم دیکتاتور است.اگر کاندیدای مخالفی هم برای گرم شدن تنور انتخابات به لیست اضافه شود و حتی اگر انتخاب هم شود،نتیجه به راحتی از طرف دیکتاتور رد میشود.حتی احتمال دارد که کاندیدای پیروز،دستگیر و یا در مواردی اعدام شود.اصولا دیکتاتور انتخاباتی را برگزار نمیکنند که آنها را از تخت به زیر بکشد.
گاهی هم افرادی که به دلایل مختلف مجبور به ترک وطن شده اند ،با نگاهی به شرایط داخل و عدم موفقیت،در صدد کمک گرفتن از نیروهای بین المللی بر می آیند.در این زمان مردم تحت ستم داخل کشور،بسیار نا امید هستند و موقتا توان مبارزه خود را از دست داده اند،راهی را برای نجات خویش نمی یابند.در این حالت امید رهایی را به دیگران میبندند و منتظر دخالتهای نيروهای بيگانه می مانند. اين نيروی نجات دهنده خارجی مي تواند محصول اتفاق نظر کشورهای ديگر، سازمان ملل متحد، کشوری خاص يا تصويب قوانين بين المللی اقتصادی(تحریم) و سياسی عليه ديکتاتوری موجود در کشور باشد.سناریویی دلچسب که پروسه ای است بسیار طولانی که غالبا هم به وقوع نمی پیوندد و در پشت پرده این انتظار حقایق دیگری در جریان است،دولتهای دیگر بر سر منافع خود با رژیم حاکم به توافق می رسند و از آنها حمایت هم کرده و مردم تحت ستم را قربانی کرده،از سیاسیون خارج نشین چشم پوشی میکنند.اگر هم فعالیتی داشته باشند،صرفا برای به دست آوردن کنترل و اهرمهای سیاسی و نظامی است.در حقیقت زمانی نیروهای خارجی فعالانه وارد عمل میشوند که مقاومتهای مردمی پایه های رژیم دیکتاتوری را حسابی لرزانده باشد.اما این نکته حائز اهمیت است که در صورت بروز تحرکات داخلی،حمایت های جهانی از آن می تواند بسیار مفید واقع شود.برای مثال تحريم های اقتصادی بين المللی، ممنوعيت ها، قطع روابط ديپلوماتيک، اخراج از سازمان های بين المللی، محکوميت توسط بخش های مختلف سازمان ملل متحد و موارد مشابه می تواند کمک عظيمی برای اين حرکت ها باشد . به هرحال، در غياب يک نهضت مقاومت قدرتمند داخلی، احتمال وقوع موارد بالا کم بوده، در صورت اجرا نيز تاثير چندانی نخواهند داشت.
برای به زانو درآوردن ديکتاتور با کمترين هزينه ، چهار قدم اصلی بايد برداشته شود :
۱. لازم است اراده، اعتماد به نفس و مهار تهای مربوط به مقاومت در مردم تحت ستم تقويت شود.
۲. لازم است گرو ههای اجتماعی مستقل و سازما نهای ويژه مردم تحت ستم ايجاد و تقويت شود.
۳. لازم است نيروي داخلی قدرتمندی ايجاد شود
۴. لازم است طرح استراتژيک خردمندانه ای برای کسب آزادی طراحی شده، با مهارت اجرا شود.
چارلز استیوارت پارنل می گوید:"تکیه بر دولت هیچ سودی ندارد،لازم است به اراده خود تکیه کنید،با ایستادن در کنار یکدیگر خود را یاری کنید،کسانی که ضعیف هستند را تقویت کنید،پیوندها را بین خود برقرار کنید،خود را سازمان دهید،وقتی که تقاضای خود را برای به کرسی نشاندن آماده کردید،آنگاه،و نه پیش از آن،به کرسی خواهد نشست."
آزاد شدن از قید دیکتاتوریها،نهایتا وابسته به عملکرد مردمی است که می خواهند آزاد زندگی کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر