۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

چرا دموکراسی ؟

هر اندازه ملتي از كيفيت مناسب تر زندگي بهره مند باشد به همان نسبت از دموكراسي بيشتري برخوردار است. ارسطو معتقد است تنها در يك جامعه مرفه مي توان شرايطي را به وجود آورد كه توده مردم از روي تعقل در امور سياسي مشاركت داشته باشند و فقط در چنين شرايطي است كه مردم مي توانند از تسليم در برابر عوامفريبان غيرمسوول احتراز كنند. هما ن طوري كه نقطه مقابل روشنايي را تاريكي مي دانيم، حكومت مقابل دموكراسي، حكومت ديكتاتوري است كه افلاطون، ظهور حكومت تيراني(دیکتاتوری) را ناشي از ستيز ه جويي و مسخ دموكراسي مي داند. به عقيده افلاطون نخستين صفت هر نظام ستمگر، شخصي بودن ماهيت حكومت است، يعني همه اختيارات در دست يك تن است و آن يك تن همه كارها را به دلخواه خود اداره مي كند و فقط اراده خويش را معيار درستي و خوبي مي داند. دومين صفت حكومت ستمگر آن است كه خود تباه كننده خويشتن است زيرا فرمانروايي ستمگر چون چشم ديدن هيچ رقيبي ندارد، همه  بلندمنشان را از ميان مي برد و در نتيجه كشورش از نيكان تهي مي شود و كارها به دست نا آزمودگان و فرومايگان مي افتد و پيداست چه نتيجه زيانباري به بار مي آورد، به علاوه فرمانروا براي منحرف كردن توجه مردم از عيب هاي كار حكومت پيوسته به جنگ هاي خارجي نيازمند است و اين خود به دشواري هايش مي افزايد.
در خصوص ريشه هاي دموكراسي نظرات خوشبينانه و بدبينانه فراواني وجود دارد.غربي ها با نگرش مثبت به دموكراسي، اين مقوله را زاييده تفكر و فرهنگ برتر غرب و تجربه يي ارزشمند براي جهانيان مي دانند اما در مقابل ديدگاه هايي غالباً غيرغربي وجود دارند مبني بر اينكه دموكراسي، غربي سنخيتي با ارزش هاي سنت هاي بومي ساير ملت ها ندارد و نمي تواند توجيه كننده يي براي ارتقاي فرهنگي ساير ملل باشد.اما در واقع  دموكراسي كه امروز مطرح است مولود و معلول تحول فكري است كه با مدرنيته و از رنسانس به بعد در اروپا به وجود آمده اما يك تفاوت اساسي بين دموكراسي يونان در آتن با دموكراسي قرن شانزدهم وجود دارد و آن اينكه اگر حكومت مورد نظر افلاطون حكومت فيلسوف شاه يعني حكومت نجبا و اشراف و فرهيختگان و عالم ترين فرد جامعه بود، اما دموكراسي در مقطع رنسانس يا مدرنيته محصول عصر روشنگري و خرد گرايي بود، محصول يك تحول فكري و معرفتي عميق در درك انسان از خويش و جهاني كه در آن زندگي مي كند كه ما امروز به نام "رنسانس" مي شناسيم.
اما فاکتور مهم دموکراسی داشتن زندگي بهتر و توزيع عادلانه فرصت ها براي بشر است و هم اينكه به فطرت انسان كه همانا آزاد زيستن و آزاد انديشيدن است بسيار نزديك تر است. دموكراسي نظام سياسي است كه بيش از هر نظام ديگر گوناگوني انديشه ها و باورها را تحمل مي كند و در عين حال در جست وجوي تحقق حداقل رفاه براي همگان است و دست به دست شدن قدرت دولتي از راه هاي مسالمت آميز و بي خشونت است.اگرچه حتي ديكتاتوري هاي عالم در ظاهر به دموكراسي تمايل نشان مي دهند اما واقعيت اين است كه دموكراسي را نمي شود با ظاهر سازي و بستر غيرواقعي در جامعه يي رشد و تقويت كرد. بدون توجه به مفهوم استبداد كه همان تجميع و انحصار قدرت است نمي توان به تعريف و تصويري واضح از دموكراسي رسيد. 
فرآيند توسعه در كشورهاي پيشرفته نشان داده است اين كشورها عمدتاً كشورهاي آزاد و دموكرات از نظر سياسي و اقتصادي هستند، به عبارت بهتر آزادي انسان به عنوان مهم ترين پارامتر، نقش اساسي را در دستيابي و تثبيت بنيان هاي توسعه ايفا مي كند. در عالم واقع رشد اقتصادي و رشد سياسي (دموكراسي) را به عنوان بال هاي اصلي مقوله مهم توسعه مي دانند كه بدون هر كدام از اين دو امكان سقوط ديگري و حتي كل نظام سياسي محتمل است.هدف دموكراسي بهبود زندگي مردم و رسيدن فرد و جامعه به نهايت ترقي يعني فعال شدن كليه ظرفيت هاي بالقوه است.در كشورهاي داراي دموكراسي اين نظريه حاكم است كه دولت آن قدرتي را دارد كه مردم به آن داده اند. مسلماً اكثريت مردم قدرت دولت را در حد رفع نيازهاي جامعه به قدرت و حكومت مي خواهند.مقبوليت حكومت ها از سوي مردم است كه با اقداماتي چون انتخابات و مشاركت در تعيين سرنوشت به صورت ارادي و فعال خود را نشان مي دهد.هر حكومتي كه قوانين را اجرا نكند در واقع مشروعيت خود را زير سوال برده است. حتي اگر اين عدم اجراي قانون در موارد اندكي باشد، چرا كه حاكميت قانون تجزيه ناپذير است و به محض نقض عملي يك مورد كل آن نقض مي شود و در نتيجه بحران مشروعيت ايجاد مي شود.
در تعریف دموکراسی  یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می‌کنند.اما اگر در یک دموکراسی، قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند.وجود رقابت واقعی و عادلانه انتخاباتی آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی، و مطبوعات آزاد از ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رای بدهند.
دموکراسی همان طور که گفته شد ذاتی است و ربطی به نوع حکومت ندارد یک حکومت جمهوری و به ظاهر دموکرات می تواند توزیع غیر دموکراتیک از قدرت داشته باشد و بر عکس در یک حکومت سلطنتی فرمایشی قدرت واقعی در دست مردم باشد.  به عنوان مثال بر اساس گزارشی که اکونومیک بر مبنای میزان دموکراسی در کشورهای جهان هر ساله منتشر می کند در صدر این فهرست در سال 2011 کشورهایی چون  نروژ و سوئد از دموکراتیک ترین حکومتهای دنیا و با سیستم پادشاهی پارلمانی هستند و در قعر این جدول،جمهوری خلق کره شمالی غیر دموکراتیک ترین نقطه جهان است. 
اما دموکراسی چند نوع دارد که در زیر به بررسی انواع آن می پردازم :
یک-دموکراسی نمایندگی:تصمیمات مربوط به جامعه، نه بدست اعضای آن، بلکه توسط افراد ویژه‌ای که مردم برگزیده‌اند؛ گرفته می‌شود. شکل‌های گوناگون دموکراسی نمایندگی در بسیاری از سازمان‌ها هم وجود دارد.
دو-دموکراسی نمایندگان چند حزبی: ملت‌هایی که شیوه دموکراسی چندحزبی را برگزیده‌اند، و در آن توده جمعیت بزرگ‌سال از حق رأی در سطوح گوناگون برخوردار است، معمولاً دموکراسی لیبرال نامیده می‌شوند. ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند و هند در دسته دموکراسی‌های لیبرال قرار می‌گیرند.
سه-دموکراسی نمایندگان تک حزبی:بعضی از کشورها مانند چین، با این که در آن‌ها تنها یک حزب وجود دارد؛ خود را دموکراسی می‌دانند. در این کشورها، انتخابات وجود دارد که از راه آن‌ها نمایندگان در سطوح گوناگون محلی و ملی تعیین می‌شوند. به نظر مارکسیست‌ها، احزاب در دموکراسی‌های لیبرال نماینده منافع طبقات گوناگون هستند. در جوامع کمونیستی، تنها یک حزب ضروری شمرده می‌شود؛ بنابراین رأی‌دهندگان، نه از میان احزاب، بلکه از میان نامزدهای انتخاباتی که سیاست‌های گوناگونی دارند؛ نمایندگان خودشان را انتخاب می‌کنند!
چهار-دموکراسی مشارکتی:دموکراسی مشارکتی در جوامع امروزی، که توده مردم از حقوق سیاسی بهره‌مندند و برای همه امکان مشارکت فعالانه نیست؛ بسیار محدود است. برخی جنبه‌های دموکراسی مشارکتی هنوز هم کاربرد دارند و سازمان‌های زیادی در این گونه جوامع از این شیوه استفاده می‌کنند. برگزاری رفراندوم‌ها در سطح ملی برای مسائل مورد اختلاف؛ نمونه‌ای از دموکراسی مشارکتی است.
پنج-شبه دموکراسی: شبه دموکراسی حکومتی است که هرچند در آن مردم حکومت ندارند؛ اما برخی نهادهای دموکراتیک وجود دارند؛ اگرچه سیاست این گونه حکومت‌ها به ظاهر دموکراتیکی است ولی در عمل نهادهای دموکراتیک، خواست مردم را اجرا نمی‌کنند.
در ایران کنونی حکومتی شبه دموکرات وجود دارد و در واقع نوعی از دیکتاتوری پیچیده دینی(اسلامی) و نظامی است.همین امر در طول سی و سه سال باعث شده که ایران در زمره غیر دموکراتیک کشورهای دنیا و در زمره دیکتاتوریها قرار بگیرد.

هیچ نظری موجود نیست: