۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

مقدس یا غیرمقدس(بخش سوم)

سام هریس یک نویسنده آمریکایی و از هواداران شکاکیت علمی است. درسال ۲۰۰۵ کتاب پایان ایمان او (منتشر شده در سال ۲۰۰۴) برنده جایزه پن / مارتا آلبراند  شد. کتاب نامه‌ای به ملت مسیحی درسال ۲۰۰۶، پاسخ دفاعی وی به منتقدان اولین کتابش محسوب می‌شود.
هریس در مورد ذکر جزییات مربوط به زندگی شخصی و تاریخچه خانوادگی خود محتاط است. او گفته‌است که درخانواده‌ای با مادری یهودی و پدری عضو فرقه کویکر رشد یافته‌است. در سال ۲۰۰۹ در برنامه پخش زنده با بیل مار، هریس اظهار داشت که او در خانه‌ای سکولار بزرگ شده و پدر و مادرش هرگزبا وی درباره خدا بحث نمی‌کرده‌اند، با این حال او همواره به موضوع مذهب علاقه داشته‌است.او شروع به تحصیل در رشته زبان انگلیسی در دانشگاه استنفورد کرد ولی تحصیلاتش را نیمه تمام رها ساخت. پس از یازده سال او به دانشگاه استنفورد بازگشت و موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته فلسفه گردید. در سال ۲۰۰۹ هریس دکترای خود را در رشته علوم اعصاب از دانشگاه کالیفرنیا اخذ کرد.
 هریس باور دارد که زمان آن فرا رسیده‌است که اعتقادات مذهبی را بتوان آزادانه مورد سوال قرار داد. او احساس می‌کند به دلیل تابو(دشواژه) taboo بودن پرسش درمورد اعتقادات وباورهای مذهبی، بقای تمدن بشری در معرض خطرنابودی قرار گرفته‌است. او با توضیح مشکلی که امروزه از سوی اسلام در رابطه با تروریسم بین‌المللی، به عنوان تنها یک نمونه ویژه مطرح است، به انتقاد از کلیه مذاهب با همه سبک‌ها و شیوه‌ها می‌پردازد. او دین را مانع پیشرفت به سوی روشنگری، معنویت و اخلاق می‌شناسد.
 گر چه وی یک بی‌خدا است، بکار بردن این واژه را ضروری نمی‌داند. او اظهار می‌کند که بی خدایی به خودی خود یک دیدگاه یا فلسفه نیست، بلکه در هم شکستن یک ایده اشتباه است. او می‌گوید که دین مملو از ایده‌ها و عقاید بد است و آنرا یکی از بدترین اشکال سواستفاده از خرد که تا کنون ابداع شده‌است. می‌شناسد. هریس باورهای مذهبی مدرن را با اسطوره‌های یونانیان باستان، که روزگاری به عنوان حقیقت کاملا پذیرفته شده بوده‌اند اما امروزه منسوخ گردیده‌اند، مقایسه می‌کند. در ژانویه ۲۰۰۷ در مصاحبه با پی بی اس، هریس گفت: "ما کلمه‌ای برای اعتقاد نداشتن به خدای یونانی زئوس نداریم و می‌توان گفت که ما همگی نسبت به او بی خدا (Atheist) هستیم. همچنین ما هیچ کلمه‌ای برای نامیدن فردی که ستاره بین نیست نداریم". او نتیحه می‌گیرد که چنین کلماتی هنگامی از بین می‌روند که ما به سطحی از بلوغ و صداقت فکری برسیم که دیگر به اطمینان داشتن در مورد چیزهایی که به آنها مطمئن نیستیم تظاهر نکنیم.
هریس در کتاب پایان ایمان، فصلی را به "سرچشمه ایمان" اختصاص داده‌است. موضوع اصلی آن این است که تمام باورهای ما، به جز آنهایی که ریشه درتعصبات مذهبی دارند بر پایه شواهد و مدارک مبتنی بر تجربه هستند. او می‌گوید که دین اجازه می‌دهد که آنچه در حال عادی نشانه‌ای از دیوانگی شناخته می‌شود قابل قبول و یا در برخی موارد حتی مقدس و محترم جلوه نماید.او می‌گوید که اگراین باور تنها در یک فرد بوجود آبد ما او را دیوانه و مجنون خواهیم دانست. هریس بر این باور است که اعتقاد به باور پذیرفته شده نسبت به اینکه خالق جهان صدای ما را می‌شنود، کاملا تصادفی است. اگر به جای آن کسی به این اعتقاد پیدا کند که خدا به واسطه رگبار باران به پشت شیشه پنجره اتاق خواب ما بوسیله خط و نقطه کد مورس  در صدد ایجاد ارتباط با ما است، ما آنرا نشانه بیماری روانی و دیوانگی او محسوب می‌کنیم.
 هریس مدافع فرمی اصلاحی از عدم تحمل است که کاملا قابل افتراق از آزار و اذیت مذهبی به شکل تاریخی آن می‌باشد. او به ترویج عدم تحمل بر پایه گفتمان که در آن اعتقادات شخصی در برابر شواهد و مدارک محک زده می‌شوند می‌پردازد. در این شکل از گفتمان صداقت فکری هم در دیدگاه‌های مذهبی و هم در دیدگاه‌های غیر مذهبی ضروری است. او همچنین بر این باور است که عوامل بازدارنده‌ای که جلوی نقد آشکار اعتقادات، باورها و رسوم مذهبی را تحت عنوان تحمل و بردباری می‌گیرند، باید از پیش پا برداشته شوند.هریس مدعی است که چنین گفتمان و ارزیابی سازنده‌ای جهت پیشرفت در هر زمینه دیگری از دانش ضروری به شمار می‌آید. به عنوان مثال، او نشان می‌دهد که در فیزیک یا تاریخ یک دیدگاه نو و متفاوت با دیدگاه رایج فعلی، برای اثبات خود هرگز تحت حمایت واژه احترام از ارایه مدارک معتبر و دلایل منطقی مبرا نمی‌گردد و اگر چنین مدارکی ارایه نشوند این دیدگاه بسرعت کنار گذارده می‌شود.
 هریس قسمت عمده نقد خود را بر روی امور مذهبی معاصر در ایالات متحده متمرکز ساخته‌است. او از اینکه بسیاری از حوضه‌های فرهنگی آمریکا توسط باورهای تعصبی و مذهبی آسیب دیده‌اند ابراز نگرانی می‌کند. به عنوان مثال، یک نظر سنجی نشان می‌دهد ۴۴ ٪ از آمریکایی‌ها بر این باورند که به طور قطع و یا احتمالاً طی پنجاه سال آینده منجی ظهور مجدد خواهد کرد، و همین نظر سنجی نشان می‌دهد که همان درصد اعتقاد دارند که خلقت گرایی (آدم و حوا) باید در مدارس عمومی تعلیم داده شود و به معنای واقعی کلمه، خدا سرزمین اسرائیل را به یهودیان مدرن امروزی وعده داده‌است.
وقتی که جورج دبلیو بوش  رئیس جمهور سابق آمریکا آشکارا در سخنرانی‌های عمومی مربوط به امور داخلی یا خارجی از خدا یاری می‌طلبد، هریس ما را به تامل دعوت می‌کند که در صورتی که رئیس جمهور، به جای خدای مدرن امروزی از زئوس یا آپولو یاری می‌طلبید، ما ممکن بود چگونه واکنشی نشان دهیم؟
 گرچه هریس همه مذاهب را به باد انتقاد می‌گیرد، در عین حال ادعا می‌کند که آموزه‌های اسلام به طرز ویژه‌ای برای تمدن بشری خطرناک است. هریس پاسخ عمومی غرب به شقاوت‌های تروریستی مانند حمله ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ را مورد نکوهش قرار می‌دهد. او این پاسخ را که از طرفی اسلام را مذهب صلح اعلام می‌کند و از طرف دیگرو به طور همزمان اعلام جنگ بر ضد تروریسم را پیشنهاد می‌کند به باد انتقاد می‌گیرد. هریس می‌گوید که نخستین جمله اشتباه و دومین جمله بی معنی است.
او می‌گوید اسلام پیام صلح نیست بلکه پیام اطاعت و فرمانبرداری از آموزه‌های مذهبی و سیاسی است. او ذکر می‌کند که قرآن و حدیث حاوی پیامهایی است که کشتن کافران و بی ایمانان را تشویق می‌کند و پاداش اینگونه اعمال را بهشت به همراه حوریانش معرفی می‌نماید. هریس جهاد را که به قول او "متافیزیک شهادت" است دستوری برای کم رنگ کردن تلخی مرگ و بسیار خطرناک می‌داند. او استدلال‌هایی را که ذکر می‌کنند چنین رفتارهایی، ناشی از عملکرد بنیادگرایان اسلامی و نه عموم مسلمین است را نمی‌پذیرد. او ریشه جنجال کاریکاتورهای محمد در یولاندز پستن را نه به دلیل موهن بودن تصاویر، بلکه ازآن رو که اکثر مسلمانان به تصویر کشیدن محمد را در همه اشکال، عملی ضد دینی می‌دانند ذکر می‌کند. هریس مدعی است که غرب از نظر ایدیولوژیک با تصویری که اسلام در مورد زندگی، در قرآن و حدیث به مسلمانان ارایه می‌دهد در تعارض است.
هریس تصدیق می‌نماید که سایر ادیان نیز فجایع بشری را به بارآورده‌اند و می‌توانند کماکان الهام بخش ایجاد فجایع بشری باشند. از نمونه‌های آن می‌توان شکار و کشتن جادوگران و تفتیش عقاید در قرون وسطی را نام برد. با این حال، هریس معتقد است که اسلام بر اساس دکترین و آموزه‌های خود، برای اجرای این منظور از بسیاری از ادیان دیگر تواناتر است.
 اگرچه هریس به این نکته که جایگزینی افراط گرایی مذهبی بوسیله میانه روی دینی گامی مثبت است، اذعان دارد، با این حال مخالف میانه روی است. او می‌گوید میانه روی(همان اصلاح طلبی) دینی پوششی است که بنیادگرایی مذهبی را پنهان و حفظ می‌کند. او ذکر می‌کند که هر گونه حمله اصولی به افراط گرایی، تحت لوای میانه روی و احترام و تحمل مقدسات منع می‌شود.
ازسوی دیگرهریس معتقد است که انتظار احترام متقابل بین اعتقادات مذهبی مختلف و متناقض ناممکن است، زیرا هر مذهبی خود را حقیقت مطلق می‌شناسد و دیگر مذاهب را دروغی و اشتباه می‌داند. در چنین سیستم فکری نمی‌توان احترام متقابل واقعی را امید داشت. هریس از این امر نتیجه می‌گیرد که میانه روی دینی پایه عقلی استواری ندارد.
وی معتقد است که نه فقر، نه سیاست و نه بی سوادی، بلکه مذهب عامل مهمی در تروریسم محسوب می‌شود. او می‌گوید: "چند نفر دیگر از معماران و مهندسان مکانیک باید خود را با سرعت ۴۰۰ مایل در ساعت به دیوار بکوبند پیش از آنکه ما اعتراف کنیم که خشونت‌های جهادی صرفا یک موضوع مربوط به آموزش و پرورش، فقر، یا سیاست نیست؟ در سال ۲۰۰۶، اگر چه حیرت انگیز می‌نماید، یک فرد می‌تواند از نظر دانش توان عقلانی کافی و از نظر منابع مواد لازم برای ساخت بمب هسته‌ای را در اختیار داشته و در همان حال معتقد به سهم خود برای رسیدن به ۷۲ باکره در بهشت باشد. سکولارها، لیبرال‌ها، و میانه روهای غربی در درک این مطلب ناتوان به نظر می‌رسند. علت سردرگمی آنها ساده‌است: آنها نمی‌دانند اعتقاد واقعی به خدا چه معنایی دارد."
هریس در جایی دیگر هنگام بحث درباره میانه روی مسیحی می‌گوید: "خبری برای شما دارم!من انجیل را مطالعه کرده‌ام. خدا میانه رو نیست.... هیچ جایی در کتاب مقدس وجود ندارد که خدا در آن بگوید راستش را بخواهید، هنگامی که شما به دنیای جدید و مدرن پا نهادید و صاحب قوای سه گانه در دولت شدید و جامعه مدنی داشتید، آنوقت می‌توانید تمام بربریت‌هایی که من در کتاب‌های نخست عهد عتیق توصیه کرده‌ام کنار بگذارید"!

هیچ نظری موجود نیست: